آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

خونه جدید - تولد هدی - سومین قرار نی نی وبلاکی

      سلام به دختر گلم امروز برای اولین بار اومدیم تو نی نی وبلاگ خونه جدیدمون خاطرات دختر گلم را بنویسم خیلی خوشحالم به این خونه امدیم چون مخصوص کودکانه همه چیز داره برای استفاده 2 سال تو بلاگفا بودیم همه عکسهایم پاک شده امیدوارم از حالا به بعد یادگاریهای خوبی اینجا ثبت کنیم چهارشنبه 8 خرداد تولد هدی دختر خاله مامانی بود برای تولد دعوت بودیم ما هم رفتیم همش پیش مامانی نشسته بودی پفیلا میخوردی هدی جان تولدت مبارک 120ساله شی   سومین قرار نی نی وبلاگی جمعه 10 خردادتو پارک دولت  برگزار شدآب بازی برای خلاقیت کوکان مریم جون زحمت کشیدن آمدن دنبالم با ابوالفظل - دانیال - پریسا خوشگل اولین نفراتی بو...
13 خرداد 1392

بدون عنوان

    سلام عزیزم تو این ۲ هفته ای که نبودیم ۲۵ اردبیهشت اسباب کشی داشتیم خونه ای که پر از خاطرات خوب بودپیوند عشقمان را شروع کردیم ۹ ماه بارداریم پر از خاطرات خوب بود  و بزرگ شدن گلم که دقیقا ۲ سال ۲ ماه ۲۵ روز تو این خونه زندگی کرد تو یه خونه نقلی و کوچولو حالا خدا را شکر میکنم بعد از ۴ سال و نیم صاحب خونه از خودمون شدیم همیشه خدا را شاکرم و از همسر گلم عزیزتر از جانم واقعا خیلی زحمت کشید برای درست شدن خونه یه دنیا ممنونم همیشه به فکر راحتی ما هستی آرش عزیزم خیلی زیاد دوستت دارم ۲۶ اردبیهشت  روز آرزوها بود ما هم روزه گرفتیم برای همه دوستان هم دعا کردم اما یه اتفاق خیلی بد افتاد ساعت ۹:۳۰ بود ر...
2 خرداد 1392

ماه رجب - قرار نی نی وبلاگی

        رجب آمد رجب آمد رجب از بهر من آمد این رجب چه مهربونه برام از خدا می خونه   رجب بهانه ای است برای دوستی با خدا ، لحظه هایت سرشار از این دوستی باد .       روزجمعه ۲۰ اردبیهشت ساعت ۷ شب قرار نی نی وبلاگیهای اهوازی بود خیلی خوش گذشت با مامانهای خوب و مهربون آشنا شدم و نی نی های خوشگلشون البته نتونستم خوب از بچه ها عکس بگیرم مشغول پاپ کورن خوردن بودن انشالله قرار ه در آینده این قرارها ادامه داشته باشه جای مریم جون مامان پریسا و خاله باران گل خیلی خالی بود  و سارا جون خوش رو خوش خنده یه کیک خوشمزه درست کرده بود دستش درد...
2 خرداد 1392

سفر سه روزه به ماهشهر

      سلام به عشق زندگیم سلام به دوستان گلم و نی نی های ناز نازی بعد از یک هفته اومدم پای نت دلم برای همه تنگ شده بود عزیز دلم پنجشنبه ۱۲ اردبیهشت با مامانجون رفتیم ماهشهر با قطار برای سومین بار بود سوار شدی چون عمو مهران تاندول پاش پاره شده بود رفتیم ماهشهر پیش خاله اکرم سوار قطار که شدیم از پشت پنجره بابایی نگاه میکردی باهاش خداحافظی میکردی به خاطر مشغله کار که داشت نتونست بیاد قرار بود شب بیاد قطار حرکت کرد برای خودت روی صندلی نشسته بودی چون از خواب بیدار شده بودی حوصله نداشتی هیچی هم نخوردی چند دقیقه بعد از حرکت یه باران شدیدی آمد آرمیتا محو تماشای باران شد بعد حوصله اش سر رفت بهانه ...
2 خرداد 1392

تولد مامانی _ روز مادر

       سلام بهونه قشنگم برای زندگییم دیروز ۹ اردبیهشت تولد مامانی بود تولدم مبارک  عاشق روزهای تولدم هستم هر سال بابایی برام کیک و گل میخرید اما امسال خودم دوست داشتم درست کنم مخصوصا خانم گلی تو هر کاری کمکم کرده به همه چیز دست میزد تازه باید جواب سوالاتش هم میدادم ژله را درست کردم واقعا خیلی زحمت داشت اسم ژله سوپرایز بود از اینترنت گرفتم بعد برای ناهار زرشک پلو با مرغ درست کردم بعد از ناهار کیک درست کردم چون بیرون یه عالمه خامه داره ما نمیخوریم زیاد به خاطر همین خودم درست کردم رنگین کمانی همه رنگها هم آرمیتا میگفت من هم میرختم چه لذتی داشت قربونت برم الهی تا عصر ه...
2 خرداد 1392

اولین پارک 2 نفره - نمایشگاه کودک و سرگرمی

  سلام گل قشنگم قربون شکل ماهت بشم برای اولین بار بدون بابایی رفتیم پارک ۲ نفره با ذوق کردنت یه عالمه شاد میشدم چرا زودتر از اینها با هم نیامدیم بعد از بازی کمی غذا خوردی دوباره بازی کردی عاشق بچه هایی موقع برگشتن برات بستنی خریدم تا آخرش خودت خوردی خیلی خوشحال شدم                   نمایشگاه کودک   بعد از نمایشگاه رفتیم پارک کوثر تاب تاب عباسی نوشته شده در جمعه ششم اردیبهشت 1392ساعت 2:13 بعد از ظهر توسط مامان آرمیتا | 26 نظر ...
2 خرداد 1392

بدون عنوان

    26 ماهگی       سلام  عزیزترینم نفسم عشقم ۲۶ماهگیت مبارک دخمل شیرین زبونم این روزها را هیچ وقت فراموش نمیکنم عاشق تک تک حرف زدنات هستم جمله بندیت کامل شده خیلی بهتر حرف میزنی تا ۶ کلمه پشت سر هم حرف میزنی شعرها و داستانها را که میخونم اول فقط یک کلمه را میگفتی اما الان ۳ کلمه را میگی قربونت برم وقتی بچه ها را میبینی تو تلویزیون همش میگی عزیزم   خدا را شکر وابستگیت نسبت به مامانی کمتر شده حالا با بابایی هم میخوای تا از خواب بیدار میشی میگی بابایی کداست  زنگ بزن بابایی من الو کنم   بابایی : سلام دخت...
2 خرداد 1392

کمی از آرمیتا و عیدی دوستان گلم

کمی از آرمیتا و عیدی دوستان گلم   سلام به نفس زندگیم یه سلام به دوستان عزیزم و نی نی های گلشان امیدوارم هر جا که باشن شاد و سلامت باشن عزیزم ببخشید این چند مدت نتونستم بیام برات بنویسم چون داریم باقی مانده کارهای خانه میکنیم   زیاد خونه نیستیم روز یکشنبه تمام خانه تمیز کردیم فقط مونده گاز و سینک و شیر آلات این چند روز رفتیم بازار برای خرید متاسفانه هنوز موفق نشدیم چون سه خانواده هستیم هر کی یه چیز را دوست داره شما هم این چند روز پیش مامانجون بودی یه دنیا ممنونم از مامان گلم از موقعی که به دنیا اومدی کمکم کرده   اینجا خونه مامانجون جمعه برای ناهار رفته بودیم خاله بعد از یک ماه از مسافرت آمده بود ...
2 خرداد 1392

ایام نوروز به روایت تصویر

    سلام به گل همیشه بهارم ببخشید دختر گلم تو این ۱۳ روز برات مطلبی بزارم خیلی کم خونه بودیم بیشتر  بیرون بودیم   سفره هفت سین خیلی با عجله شد چون آب نداشتیم از خیلی کارها عقب افتادیم      برای اولین بار ۲ فروردین رفتی ژارک شهر بازی متاسفانه همش گریه کردی تا سوار چیزی میشدی  بعد از یک دور ژیاده شدی از شدت گریه نفست بند آمده بود سفره هفت سین خونه دایی مامانی    سفره هفت سین خونه دایی بابایی  سفره هفت سین خونه دایی مامانی   سفره هفت سین خونه خاله مامانی   یه دونه از مارها پاره کردی ...
2 خرداد 1392