آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

29 ماهگی خانم گل و نامزدی عمه

1392/5/10 15:58
نویسنده : مامان آرمیتا
1,135 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام به یکی یه دونه و عشق مامان

 

سلام به دوستان گلم طاعات و عباداتون قبول حق باشه

 

قربونت برم ١ مرداد ٢٩ ماهه شدی ٢٩ ماهگیت مبارک انشالله همیشه شاد و سلامت باشید

 

قند و عسلم خانم شده اینقدر با ناز حرف میزنی این چند مدت سرگرمیت شده کیف و موبایلت هر

 

جا میریم باید باهات باشه تو خونه داری بازی میکنی حتی موقع خواب باید بالا سرت باشد

 

وقتی ظهرها از خواب بیدار میشی ساعت ٢ ظهر قبل از سلام اول میگی بیفم کو بعد سلام میگیبه خاطر

 

ماه رمضان عادت خواب شما هم بهم خورده من و بابا تا ساعت ٦ صبح بیداریم هر روز هیچ وقت تو ماه

 

رمضان شب ها نمیخوابیم تا صبح ساعت ٢ شب میخوابی

 

 اما بدون اینکه سر و صدا کنیم بیدار میشی تا صبح که بخوابیم مشغول شیطنت هستی

 

وقتی میخوای بخوابی تا موقعی که بخوابی پیش من میخوابی همش بهم میگی لهم تردی برو کنار من و

 

بابا عاشق این کلماتی هر روز تو خونه مامانی و بابایی این جملات میگن

 

وقتی صدات میزنم آرمیتا کجایی میگی کار دارم بعدا میام

 

عاشق عروسی همه چیز سفید نشانه عروس بودن برایت داره همش شعر علوس اوماد ببوس میخونی

 

افطار خونه دایی های مامانی و دختر دایی مامانی رفتیم خدا را شکر اصلا اذیتم نکردی بیشتر کنار خودم

 

هستی  تا با بچه ها بازی کنی خیلی نگرانم میکنه این موضوع

 

همش مبپرسی این چیه این چیه همین جور پشت سر هم میپرسه

 

یکی یه دونه مامان عمه نامزد کرد الهی خوشبخت بشه براش بهترینها رو آرزو میکنم

 

این عکس نامزدی خصوصی گرفتیم شما نبودید پیش مامانجون بودی بعد که آوردمت چند تا عکس گرفتیم

اینجا نامزدی بود ٤ مرداد روز جمعه همش بغل خودم بودی  بابایی خیلی کار داشت

اما تا عمه میرقصید تو هم دامنش میگرفتی میرقصیدی تا عمه میرفت از مهمانها خداحافظی کنه

 یه عالمه گریه میکردی میگفتی عمه منه داماد میگفت صاحب هوو شدم حالا چیکار کنمنیشخند

وقتی مهمانها رفتن صندلیها جمع کردن میگفتی اون بالا بشینم شاهزاده کوچولو من

بابایی بهت قول داد اگر بری دستشویی برات دنت و چیپس بخره اونجا

 

اما از ساعت ٩ تا ٢ شب که اونجا بودیم یه بار ساعت ١٠:٣٠ رفتی دیگه نرفتی

 

تا ساعت ٢ نگران بودم چون آبمیوه خورده بودی بهت میگفتم بریم دستشویی

 

بمیرم برات همش میگفتی به مامانم میگم جیش دارم بابایی بریم دیگه خسته شدم

 

منظورش ما که میدونستیم با همه خودت خداحافظی کردی به قول خودت آپافظبای بای

 

تا رسیدیم اول رفتی دستشویی بعد هم رفت برات دنت و چیپس خرید از ساعت عکس پیداست

 

 همه جا را گشته تا یه مغازه پیدا کرده به عشق دخملی

 

آرمیتا جان تا این لحظه ،

2 سال و 5 ماه و 1 روز و 11 ساعت و 14 دقیقه و 42 ثانیه سن دارد :.

 


  این شب های قدر برای همه خیلی دعا کردیم خدا را شکر مثل هر سال تونستم بریم مسجد با اینکه

 

آرمیتا از پوشک گرفته بودم کمی سختم بود اما بابایی کمکم میکرد تا شما را دستشویی برم همه چیز

 

خوب بود کمی اذیتم کردی با تنقلات سرگرم بودی همش میپرسیدی این کیه اسمش چیه دیگه کلافه

 

شده بودمکلافه بقیه میخواستن دعا کن همش بهت میخندیدنت جواب سوالاتت را میدانند

 

انشالله همه حاجتهای دوستانم برآورده شده باشه همیشه سالم و سلامت و عاقبت به خیر بشن

 

یه کمی گله دارم این چند مدتکه نبودیم بعضی از دوستان جویا احوال ما بودن اما خیلی از دوستان با

اونها یی که صمیمی تر بودم اصلا حالی از ما نگرفتن حالا تصمیم گرفتم این دلنوشته برای آرمیتا دختر گلم

فقط یه یادگاری براش بمونه میزارم خیلی از دوستان و آشنایان یا مسخره کردن یا اطلاع رسانی به فامیل

میکنن از طریق وبلاگ آرمیتا به خاطر همین دیگه کمتر مینویسم همه چیز هم نه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (36)

سارا مامانی شیدا
2 مرداد 92 15:45
من که رمز ندارم
منا مامان یسنا
2 مرداد 92 23:15
سلام عزیز دلم ماه عزیز رو بهتون تبریک میگم روزه نمازاتون قبول در گاه حق.بههههههههههه ممممممممنننننننمممممم رمز میدین
زهرا
4 مرداد 92 17:32
رمزلطفا البته اگه دوست داشته باشی رمزبدی
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
5 مرداد 92 11:52
ما هم رمز لطفاً
نسیم-مامان آرتین
5 مرداد 92 12:18
خاله زینب میشه رمز رو برام تلگراف کنی
♥ نیم وجبی ♥
6 مرداد 92 16:15
سلام دوستم،، مایل بودی به منم رمز رو بده من با چند تا پست جدید آپم و منتظرتون
مامان محمد و ساقی
6 مرداد 92 23:03
رمز ما یادتون نره
خاله اکرم
10 مرداد 92 22:32
الهی قربونت بشم نفسممممممم قربون چشای قشنگت بشم من
مامان آرتین (الهه)
11 مرداد 92 18:20
به به خانم گل ما چه خوشگل شده نامزدیه عمه هم مبارککککک
نسیم-مامان آرتین
12 مرداد 92 8:53
الهی من قربون این دخمل شیرین زبونم بشم که این همه وناز وبامزه حرف میزنه لهم تردی عروسی عمه جونم مبارک باشه وطاعات قبول راستی زینب جون زیاد ناراحت نباش شاید اونایی رو که فکر میکردی به یادت نیستن به یادتون بودنم اما اونام مشکلات خودشونو داشتن که نمیتونست بیاد پیشتون عزیزم خودتو زیاد ناراحت نکن الان مشکلات کاری من اونقدر زیاده که در عرض 1ماه 5کیلو وزن کم کدم
مامان فرنيا
12 مرداد 92 13:27
سلام دوست مهربونم عزيزم ما اين وبلاگ را براي با ارزش ترين موجود زندگيمون ساختيم يعني بچه هاي قشنگمون پس مهم نيست اگه كسي مسخره كنه يا ... مهم اينه كه هر چي دوست داريم براي دخترمون بنويسيم و به كسي همه توجه نكنيم تا يك يادگاري كامل و عالي براي گلهامون درست كنيم منكه فكر ميكنم بزرگ بشن خيلي لذت ميبرن از اين يادگارييشون
مامان فرنيا
12 مرداد 92 13:33
واي درست مثل فرنيا هر چيز سفيد يعني عروسي و گلدانهاي خانه از دست فرنيا در امان نيستند اخه مگه عروس بي دسته گل ميشه
مامان فرنيا
12 مرداد 92 13:35
من شبهاي قدر را خدا را شكر فرنيا خوابيد و من بدون فرنيا رفتم با اينكه خيلي دلم ميخواست با خودم ببرمش خوش بحال شما كه تونستيد دختري راببريد افرين به اين دختر خانم كه مامانش را زياد اذيت نكرده راستي ماماني اين چراها حالا حالا ها ادامه داره
آناهیتا مامانیه آرمیتا
13 مرداد 92 5:04
عزیزدلم ۱۲۹ ساله شی گلم چه عکس خوشگلی
آرزومیکنم عمه جون آرمیتاخوشگل خوشبخت بشنهمیشه به شادی دوستم


lممنون دوست خوبم
من هم برای آرمیتا گلی آرزوی خوشبختی میکنم
مامان فتانه
13 مرداد 92 13:28
29ماهگیت مبارک عزیزم چه عکسای نازی
مامان فتانه
13 مرداد 92 13:43
چه شیرین زبون شده این دخملی لهم تردی
مامان فتانه
13 مرداد 92 13:43
ایلین هم ماه رمضون خوابش بهم خورده و با ما بیدار میمونه
مامان محمد و ساقی
13 مرداد 92 16:37
سلام عزیزم 29 ماهه شدنت مبارک باشه عزیزم عزیزم ایشالله خودت هم یه روزی این لباس سفید خوشگل عروس رو تنت کنی و دومادت رو ببوسی
مامان محمد و ساقی
13 مرداد 92 16:37
نامزدی عمه جون هم مبارک باشه
مامان محمد و ساقی
13 مرداد 92 16:37
ماشالله چقدر هم شیرین زبون شدی گلمممممم
مامان محمد و ساقی
13 مرداد 92 16:41
نماز و روز قبول باشه عزیزم.ما هم بیشتر شب ها بیداریم تا صبح بعد میخوابیم و ساقی هم ساعت 1 بیدار میشه.کلا" سیستم خواب همه بهم ریخته ولی لذت بخشه. ایشالله به همراه همسر و دختر گلت برید پابوس آقا امام رضا و حاجاتتون برآورده بشه عزیزم ببخش که کمتر سر میزنم.من تازه به همه ی لینکهام سر زدم از بالا به پایینولی یادم نمیاد که اومده بودم اینجا یا نه؟ببخش عزیزم اگه اسمتون جا افتا ولی یادتوت همیشه هستم گلم. اینروزها خیلی ها حال و حوصله نت ندارن دلیلش هم اینه که زده شدن از این محیط یا اون چیزی که ملاکشون بوده حالا دیگه نیست. سعی کن ادرس وبت رو به آشنایان ندی مسخره کردن کار همیشگی اینجور ادمهایی هست که اصلا" ثبت خاطره و عکس بچشون براشون معنی نداره.تو بنویس و بزار روزی ارمیتا گلی هم بخونه و لذت ببره
نرگس مامان باران قلنبه
13 مرداد 92 18:31
ارمیتا جون 29 ماهگیت مبارک نامزدی عمه جووووووووووون مبارک ایشالا عروســــــــــــــــــــــــــی خودت گلم
زهرا
13 مرداد 92 18:51
الهیییییییییییییییی آرمیتای ظریف وآروم چه خانمی شده ماشالله بوسسسسسسسس دلم براتون تنگ شده کاشکی هواخوب بشه زودترببینیمتون زینب جون ثبت خاطرات آرمیتاروادامه بده حتی اگه شده کل وبلاگورمزدارکنی مهم آرمیتاست که وقتی بزرگ شدازنوشته های پرازعشق مامانش لذت ببره نه مردمی که نمیشه دهنشونوبست
سارا مامانی شیدا
13 مرداد 92 23:23
مبارک باشه هم 29 ماهگی این عروسک خوشگل هم نامزدی عمه جون خوشبخت بشن الهی آرمیتا جونم ایشااله عروسی خودت
نسیم-مامان آرتین
14 مرداد 92 11:22
نظر خصوصی داری گلم
مامان آرشیدا کوچولو
14 مرداد 92 14:26
عروسک ملوسک باربی من 29 ماهگی عشق کوچولومون مبارک زینب جون عزیزم تو که یه قلب داری به وسعت یه دریا چرا ناراحت میشی . به حرف دیگران اهمیت نده تعجبم از این بود که چرا اینقدر کمتر میاید
مامان کیاوش
14 مرداد 92 15:26
سلام عزیزم،نماز و روزه ات قبول. خوبی،آرمیتا جونم خوبه؟ما هم دلمون براتون حســـــــــــــــابی تنگ شده. نامزدی عمه مبارک باشه،خوشبخت بشن. مامانی برای آرمیتا جون و دل خودت بنویس و به حرف کسی اهمیت نده چون هر کاری کنی باز هم یه عده هستن که یا مسخره کنن یا ایراد بگیرین.
♥ نیم وجبی ♥
14 مرداد 92 18:32
گل دخملی مبااارکــــــــــــه عزیز دلم زنده باشیی،، همیشه به شادی دوست خوبم منو ببخش کمتر اومدم پیشتون باور کن که اصلا وقت نمی کنم این مدت،، ماشالله انقدر با محبت و خانومی و آرمیتا جونم هم شیرینه که کسی دلش نمیاد ازتون حالی نپرسه اینو بذار به حساب گرفتاری دوستان دوستون دارم
مامان آرشیدا کوچولو
15 مرداد 92 14:19
عزیزم آخر خ امام پاساژ بهبهانی پشتش پاساژ خانواده طبقه زیر زمین چند تا لباس فروشی هست اونا رو هم ببین
زهرا
16 مرداد 92 11:02
مامان آرینا مو فرفری
17 مرداد 92 5:44
عزیزم 29 ماهگیت مبارک. پیشاپیش عید فطر مبارک.
سجاد
18 مرداد 92 13:00
عید سعید فطر بر شما و خانواده ی عزیزتان مبارک
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
20 مرداد 92 9:20


ای جااااااااااااااااان

چه دخمل ِ خوشگلییییییییییی

چه لباس های خوشگلییییییییییییییییی

چه فیگورهای خوشگلییییییییییییییییییییییییییییی


ممنونم خاله جون انشالله خدا به شما یه نی نی خوشگل بده

مامان فتانه
24 مرداد 92 11:57
ما اومدیم با پست جدید
ارلا
26 مرداد 92 11:32
تاحالاشده یه نامه برای خدابنویسی؟ یااینکه فکرکنی اگه یه روزخدارودیدی چی دوست داری بهش بگی؟؟ اگه تاحالااینکارونکردی یه بارامتحانش کن.... این یک مسابقه دوست داری بیا تو وبم تو مسابقه شرکت کن
مامان محمد و ساقی
26 مرداد 92 19:42
کامنت های من کو


فدات بشم دارم تاییدشون میکنم گریه نکن مینا جون