آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

یه سفر کوچولو به ماهشهر

1392/6/11 20:57
نویسنده : مامان آرمیتا
1,159 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

سلام به دختر خوشگلم

روز ٦ شهریور ساعت ٦:٣٠ با قطار رفتیم ماهشهر از شب قبلش وسایلت را آماده کردی

تا ساعت ٤ صبح بیدار بودی گریه میکردی بریم پیش اکرم و مهران ( خاله و شوهرخاله) گل دختر

همه رو با اسم کوچک صدا میزنه نمیدونم چیکار کنم وقتی ظهر از خواب بیدار شدی یه عالمه گریه کردی

بریم با اتار (قطار) ماهشهر ناهار خوردیم بعد کارهایم کردی شما قبل از رفتن خوابیدی بعد مامانجون آمد

خانه امان رفتیم ایستگاه قطار اونجا همش میگفتی اتار اجاست ( قطار کجاست ) چرا نمیاد من ببینمش

تا قطار بیاد ازت چند تا عکس گرفتم اما هوا اینقدر گرم بود تمام صورتت قرمز شده بود

ساعت ٨ ماهشهر بودیم خاله اینا اومدن دنبالمون رفتیم خونه شون بعد عیدی عید فطر که میخواستن

برات چادر بگیرن گرفتن بهت هدیه دادند دستشون درد نکنه کمی با هم بازی کردیم من مهمانت بودم

الان تو خونه من میام مهمانی برات یه چیزی میارم تا بخوری اول با هم سلام میکنیم روبوسی خوش آمدید

 بعد با هم بازی میکنیم کمی چیز میخوری باید من باشم تا بازی کنی خودت بازی نمیکنی نمیدونم چیکار کنم

فردا ٧ شهریور ساعت ٨ بود رفتیم بازار بعد رفتیم دریاچه ساحلی ماهشهر اول غذا خوردیم کمی نان خوردی

بعد رفتیم با همدیگه سوار سر سره  ، تاب ، الاکلنگ شدی هوا خیلی گرم بود کنار آب بوی شرجی بیشتر

میکرد ساعت ١٢ آمدیم خانه اصلا نمیشد تحمل کرد از گرما زودی آمدیم خانه .

شیطنت های شما شروع شد یه دونه از لاک های خاله رو شکستی میز آرایشی و موکت اتاقشون لاکی شد

ساعت ٣ بود که خوابدی تا فردا ظهر عمو مهران جوجه کباب کرد برای ناهار کمی خوردی تا عمو پورنگ شروع

شد بقیه غذایت دادم خوردی بعد نزدیک ساعت ٦ بود همگی اومدیم اهواز چون عمو کار داشت اونها آمدن

برای شام کتلت درست کردم  شام خوردن ساعت ٩:٣٠ بود رفتن اینقدر گریه کردی فکر کنم نزدیک یک

ساعت گریه کردی دنبالشان دل همه کباب شده بود رفتیم پایین پیش مامانجون بهت لواشک داد کمی آروم

شدی کم کم یادت رفت

 

 

 

اینجا قطار آمد مامان بریم تو اتار زود باش بریم

 

 

 

 تو قطار خدارا شکر اذیتم نکردی تا تونستی تنقلات خوردی دستشویی رفتی اولیت تجربه ات بود تو

دستشویی قطار  همه چیز تکان میخورد ازم میپرسید چرا دستشویی تکان میخورهنیشخند توضیح دادم

 بعد از بیست دقیقه گفت دستشویی دارم رفتیم دستشویی هیچ کاری نکرد میگفت الکی گفتم که بیامخنده

 

 

  هدیه خاله و عمو مهران خانه بازی بود دستشون درد نکنه ایشالله برای نی نی خودشون تلافی کنم

 

 

تازگیها تا میخوام ازت عکس بگیرم پاهات اینجوری میکنی میزاری روی هم دیگه

 

 

دختر زیبا روی من 

 

 

 

تمام هستی مامان

 

 

مامانی  از دست شما همه گلدانها و جا شمعی روی میز اطراف بود برداشتم 

 

تو خودت گلی نیازی نبود به گل و گلدون

 

 

عاشق این عکستم قرینه ات افتاده تو شیشه انگار فتوشاپ شده

 

 

 پارک دریاچه ساحلی

 

 

عاشقتم یکی یه دونه ام

 

 

 

دور تا دور پارکینگ میدویدی میخواستیم بیام اهواز

 

 

 

 

روز چهارشنبه قرار وبلاگی داشتیم خیلی ناراحت شدم حضور نداشتم دلم برای همه دوستان گلم

تنگ شده بود  بازی بچه ها خمیر بازی بوده  دیدم این بچه ها چه لذتی میبرن ما هم دست به کار شدیم

ما هم روز شنبه ٩ شهریور با آرمیتا گلی برای اولین بار خودمون خمیر درست کردیم

 با هم نزدیک ٢ ساعت بازی کردیم واقعا خیلی لذت بخش بود هم کلی از وقت آرمیتا پر شد

این پستم طولانی شد پست بعدی خمیر بازی با آرمیتا گلی میزارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

عکس فرش
11 شهریور 92 14:29
باسلام... تبدیل عکس به فرش در ابعاد گوناگون با کمترین هزینه و کمترین زمان... تحویل درب منزل... 03614456265 09137290912
مامان فرنيا
12 شهریور 92 13:43
فكر كنم من اولم هميشه به مسافرت يادش بخير وقتي اهواز بودم و دايي بزرگم خانه شون سربندر بود با قطار ميرفتيم و بعد دايي ميامد دنبالمون چقدر زود گذشت الان كه از ايستگاه و قطار عكس گذاشتيد تكرار خاطرات شد
مامان فرنيا
12 شهریور 92 13:44
عجب دختر ناز و خوشگلي هستي خيلي ناز داريها توي عكس داخل قطار قشنگ لپهاي قرمز از گرماش معلومه
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
12 شهریور 92 13:46
آخییییییییی الهیییییییییییییی چه خوشگل شدن عکس هااااا آره، من هم خیییلی خشوم اومد از انعکاس روی شیشه میز
مامان مبینا
12 شهریور 92 15:25
سلامهمیشه به سفر.عکسهای لپ گلیش ودوست داشتم.
سارا مامانی شیدا
12 شهریور 92 23:20
سلام دوست خوبم همیشه به گردش خوشحالم که بهتون خوش گذشتهچه خوب که آرمیتا خانم سوار قطار شده و اصلا اذیت نکرده امیدوارم همیشه شاد باشید
مامان پریسا
13 شهریور 92 0:15
رسیدن به خیر. درسته گرمه ولی دیدن خاله کلی کیف داره جاتون خالی بود ولی شما هم دست به کار شدی افرین ما هم عکس ها رو گذاشتیم. اگر دوست داشتید بفرمایید و ببینیدشون.
مامان ندا
13 شهریور 92 11:07
همیشه به سفر و گردش و شادی عزیزم
مامان فتانه
13 شهریور 92 15:10
همیشه به سفر خانمی معلومه که خوش گذشته....پیش ما هم بیاین
زهرا
13 شهریور 92 16:19
ای جانممممم آرمیتاتوعکس اول خیلی جیگرشده
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
16 شهریور 92 0:01
خداوند لبخند زد

دختر آفریده شد!

لبخند خدا، "آرمیتا جون" روزت مبارک...




ممنونم عزیزم این روز هم به کوثر جونی تبریک میگم
نسیم-مامان آرتین
16 شهریور 92 11:58
دختر نازم روزت مبارک عکساتم خیلی خیلی ناز افتادههمیشه به گردش وشادی-دست خاله جونم درد نکنه بابت چادر بازی خوشگلشون


ممنون عزیزم
مامان ارمیا و ایلمان
16 شهریور 92 13:13
سلام عسلم. روزت مبارک. ایشالله همیشه شاد و سلامت باشی.


ممنون عزیزم
❤دو نیمه قلبم❤
17 شهریور 92 12:41
ایشالله همیشه به گردش و تفریح عزیزم.شاد باشی
مثل همیشه عکسها قشنگ بود.منتظر پست خمیربازی هستم


همیشه شما هم شاد باشید
ممنون عزیزم

منا مامان یسنا
20 شهریور 92 7:51
عزیزم روزت مبارک ماه بانو.مامانی ببخش دیر اومدم کامپیوترم خراب بود و1هفته ایه که مهمون دارم