28 ماهگی - آرمیتا موهاشو کوتاه کرده -عید عاشقان
سلام به عشق زندگیم
عزیز دلم 28 ماهگیت مبارک انشالله همیشه سالم و سلامت باشی
فدای شیرین زبونیاش بشم ماشالله به دخترم وقتی یک کتاب 2 تا 3 بار میخونم
اولین کلمه من میگم جمله بعدی آرمیتا میگه تا کتاب داستان شب ها نخونم نمیخوابه
عاشق کتابهای می می نی و حسنی و کتابهای لالایی و ...
یه شب دنبال موبایلت میگشتم پیداش نکردم به آرمیتا میگم مامانجون یه الو دیگه میخره برات
آرمیتا میگه من که خودم الو دارم نمیخوام من و بابایی قیافه امون این شکلی بود
شیشه پنجره کمی ایراد داشت بابایی شیشه درآورد وقتی خواب بودی بعد باباجون اومد کمک بابایی
وقتی بیدار شدی گفتی شیشه رو بابایی شکسته گفتم نه بعد گفتی باباجون شکسته گفتم نه
بعد گفتی پس من بودم یه عالمه من و بابایی خندیدیم
فدات بشم با اون حرفهای قشنگت
این روزها دخترم بد جور سرماخورده بود ممنون از دوستان خوبم احوال آرمیتا جویا شدن
خدا را شکر بهتر شده اما آبریزش بینی هنوز داره خیلی ضعیف شده کم اشتها
بابایی براش لیمو شیرین تو این فصل کمتر گیر میاد همه جا را گشت تا پیدا کرد
آرمیتا خانم یه دونه هم نخورد تو لیوانهای مختلف براش گذاشتم دریغ از یک بار خوردن
کمی پرتغال میخوره خدا راشکر
پروسه پوشک هم خدا را شکر داره به خوبی سپری میشه پی پی میگه اما جیش بعضی مواقع
هر یک ساعت میریم دستشویی اما چون زیاد چیزی نمیخوری بعضی مواقع بعد از 3 تا 4 ساعت
جیش میکنی برام دعا کنید هر چه زودتر این پروسه سخت تموم بشه
پنجشنبه هر هفته همیشه میریم خونه مامانجون مامانی همگی اونجا هستن
مامانجون طبق معمول همیشه هیچ دست خالی نیست برات موبایل باب اسفنجی یه یخچال خوشگل
یه آبپاش دیگه و دمپایی برات خریده بود برای عیدی نیمه شعبان البته روز عید هم بهت عیدی میده
آرمیتا گلی خیلی موهاش بلند شده بود حجم موهایش کم بود چند بار رفتیم آرایشگاه موفق نشدیم
روز پنجشنبه 30 خرداد دختر خاله مامانی اومد خونه مامانجون مامان خودش هم آرایشگره
گذاشتم روی پاهام خدا را شکر اصلا گریه نکردی یه عالمه بچه دورت بود سرگرم شدی
با آبپاش سرت را خیس کردم گریه کردی بعد اصلا گریه نکردی دخمل خوشگلم
موهات کوتاه شد خیلی قربونت برم قیافه ات عوض شد چهره ات پرتر شد
عاشقتم مامانی هر جور هر قیافه ای که باشی خیلی دوستت دارم
بابایی شب اومد دنبالمون سوپرایز شد یه عالمه بوست کرده میگفت چقدر دخمل خوشگل شده
خدا را شکر بابایی خوشش آمد اومدیم خونه اول رفتیم پایین پیش باباجون اینا اونها هم یه عالمه قربون
صدقه ات رفتن گفتن خیلی خوشکل شده تا ساعت 4 صبح بیدار بود با اسباب بازیهایت بازی کردی
چو قلب شب تاریک تنهایی هایم دوستت دارم
چو بامداد خوش دوستت دارم
به یاد تو و یادهایت شب نشستم بیدار
چه خواب باشم چه بیدار باشم دوستت دارم
شايد آن روز که سهراب نوشت:
"تا شقايق هست زندگي بايد کرد"
خبري از دل پر درد گل ياس نداشت
بايد اينگونه نوشت:
هر گلي هم باشد، چه شقايق چه گل پيچک و ياس
زندگي بي مهدي
زندگي با غمهاست
طلوع نزديک است اگر بخواهيم
ظهور تو زيباتر از ظهور همهي زيباييهاست
چشم به راه زيباترين بهاريم
خدايا انتظار چقدر دير ميگذرد
با صد نگاه خسته، صدا ميزنيم تو را
بياييد همه منتظر آمدنش شويم
ميلاد حجت خدا، دوازدهمين ساغر الهي بر منتظران جمالش مبارک باد