یه سفر کوچولو به ماهشهر
سلام به دختر خوشگلم
روز ٦ شهریور ساعت ٦:٣٠ با قطار رفتیم ماهشهر از شب قبلش وسایلت را آماده کردی
تا ساعت ٤ صبح بیدار بودی گریه میکردی بریم پیش اکرم و مهران ( خاله و شوهرخاله) گل دختر
همه رو با اسم کوچک صدا میزنه نمیدونم چیکار کنم وقتی ظهر از خواب بیدار شدی یه عالمه گریه کردی
بریم با اتار (قطار) ماهشهر ناهار خوردیم بعد کارهایم کردی شما قبل از رفتن خوابیدی بعد مامانجون آمد
خانه امان رفتیم ایستگاه قطار اونجا همش میگفتی اتار اجاست ( قطار کجاست ) چرا نمیاد من ببینمش
تا قطار بیاد ازت چند تا عکس گرفتم اما هوا اینقدر گرم بود تمام صورتت قرمز شده بود
ساعت ٨ ماهشهر بودیم خاله اینا اومدن دنبالمون رفتیم خونه شون بعد عیدی عید فطر که میخواستن
برات چادر بگیرن گرفتن بهت هدیه دادند دستشون درد نکنه کمی با هم بازی کردیم من مهمانت بودم
الان تو خونه من میام مهمانی برات یه چیزی میارم تا بخوری اول با هم سلام میکنیم روبوسی خوش آمدید
بعد با هم بازی میکنیم کمی چیز میخوری باید من باشم تا بازی کنی خودت بازی نمیکنی نمیدونم چیکار کنم
فردا ٧ شهریور ساعت ٨ بود رفتیم بازار بعد رفتیم دریاچه ساحلی ماهشهر اول غذا خوردیم کمی نان خوردی
بعد رفتیم با همدیگه سوار سر سره ، تاب ، الاکلنگ شدی هوا خیلی گرم بود کنار آب بوی شرجی بیشتر
میکرد ساعت ١٢ آمدیم خانه اصلا نمیشد تحمل کرد از گرما زودی آمدیم خانه .
شیطنت های شما شروع شد یه دونه از لاک های خاله رو شکستی میز آرایشی و موکت اتاقشون لاکی شد
ساعت ٣ بود که خوابدی تا فردا ظهر عمو مهران جوجه کباب کرد برای ناهار کمی خوردی تا عمو پورنگ شروع
شد بقیه غذایت دادم خوردی بعد نزدیک ساعت ٦ بود همگی اومدیم اهواز چون عمو کار داشت اونها آمدن
برای شام کتلت درست کردم شام خوردن ساعت ٩:٣٠ بود رفتن اینقدر گریه کردی فکر کنم نزدیک یک
ساعت گریه کردی دنبالشان دل همه کباب شده بود رفتیم پایین پیش مامانجون بهت لواشک داد کمی آروم
شدی کم کم یادت رفت
اینجا قطار آمد مامان بریم تو اتار زود باش بریم
تو قطار خدارا شکر اذیتم نکردی تا تونستی تنقلات خوردی دستشویی رفتی اولیت تجربه ات بود تو
دستشویی قطار همه چیز تکان میخورد ازم میپرسید چرا دستشویی تکان میخوره توضیح دادم
بعد از بیست دقیقه گفت دستشویی دارم رفتیم دستشویی هیچ کاری نکرد میگفت الکی گفتم که بیام
هدیه خاله و عمو مهران خانه بازی بود دستشون درد نکنه ایشالله برای نی نی خودشون تلافی کنم
تازگیها تا میخوام ازت عکس بگیرم پاهات اینجوری میکنی میزاری روی هم دیگه
دختر زیبا روی من
تمام هستی مامان
مامانی از دست شما همه گلدانها و جا شمعی روی میز اطراف بود برداشتم
تو خودت گلی نیازی نبود به گل و گلدون
عاشق این عکستم قرینه ات افتاده تو شیشه انگار فتوشاپ شده
پارک دریاچه ساحلی
عاشقتم یکی یه دونه ام
دور تا دور پارکینگ میدویدی میخواستیم بیام اهواز
روز چهارشنبه قرار وبلاگی داشتیم خیلی ناراحت شدم حضور نداشتم دلم برای همه دوستان گلم
تنگ شده بود بازی بچه ها خمیر بازی بوده دیدم این بچه ها چه لذتی میبرن ما هم دست به کار شدیم
ما هم روز شنبه ٩ شهریور با آرمیتا گلی برای اولین بار خودمون خمیر درست کردیم
با هم نزدیک ٢ ساعت بازی کردیم واقعا خیلی لذت بخش بود هم کلی از وقت آرمیتا پر شد
این پستم طولانی شد پست بعدی خمیر بازی با آرمیتا گلی میزارم