وسایل نقلیه های آرمیتا و تولد آرشیدا جونی
آرمیتا تا این لحظه ،
2 سال و 7 ماه و 13 روز و 12 ساعت و 15 دقیقه و 0 ثانیه سن دارد
عزیز دل مامان سلام
قربون دخمل گلم بشم 3 تا وسیله نقلیه داره مرتب باهاشون بازی میکنه خیلی وقت بود میخواستم
عکسهایش بزارم حالا وقت کردم چند وقتی هست دیگه خیلی وقت ندارم بیام به وبلاگت سر بزنم هم کلاس
ورزش میرم هم شما خیلی نق میزنی نمیدونم چیکارت کنم همش باید بغلم باشی تا من باهات بازی نکنم ب
ازی نمیکنی
از دو هفته پیش که رفتیم دزفول انگار ترسیدی بعد از 3 ماه که از پوشک گرفتمت به راحتی میگفتی دیگه
نمیگی مخصوصا موقع مدفوع کردنت اینقدر این 2 هفته کلافه شدم روزی چند دست لباس میشورم اعصابم به
طور کلی بهم ریخته اولش با آرامش باهات صحبت کردیم هر چی دوباره رشوه دادیم هر چی بخوای برات
میخریم فایده ای نداره حتی دیشب پوشکت کردم اینقدر گریه کردی گفتی من نی نی نیستم پوشک مال
نی نی هاست بابا آرش کمکم کن اینقدر گریه کردی تا مجبور شدم درش آوردم اما دوباره همون آش
همون کاسه خیلی این چند روز عصبی شدم غذا که نمیخوری یه وعده خیلی کم پلوها رو اصلا دوست نداری
فقط چلو بدون خورشت کمی سیب زمینی میخوری یا تخم مرغ ماهی هم میخوردی تازگیها هم نمیخوری
شربت اشتهاآور میخوره به هیچ عنوان فایده نداره شیطنتاش ماشالله اینقدر زیاد شده اما اشتها کم نمیدونم
چرا از بچگی علاقه به غذا نداشته تا یه لقمه میخوره میگه سیر شدم بستمه
ببخشید دوستان نمیتونم بیام پیشتتان به خدا اصلا وقت ندارم وقتی خوابه باید کارهای خونه رو بکنم
شب ها تا دیر موقع بیداره ساعت 10 یا 11 شب میخوابونشم اما ساعت 12 بیدار میشه اصلا سر و
صدای هم نیست تا 4 صبح بیداره کلافه میشیم من و باباش
این چند روز علاقه شدید به شال زدن داره همش تو خونه شال میزنه میگه من خانم شدم برم آرایش
کنم رژ لب بزنم برم بازار بعد کیف مامانشو هم میبره میزاره روی دستش میگه خوشگل شدم
عاشق ترانه ها 25 باند و سعید کرمانی میگی این دوست بابامه هر جا میری میگی 25 باند بزارید
از خوبیهای دخترم بگم اعداد یک تا پنج کامل میدونی از شش به بعد میگی شش . نه تمام
پازل مامانجون برات گرفته بود 12 تکه داره زود یاد گرفتی میدونستی کدوم پازل باید کجا باشه
مامانجون اول مهر برات کیف و دفتر و مداد و گیره خرید مامانجون مامانی هر هفته برات هدیه میخره
هر مناسبتی که باشه ایام عید یا روز روز دختر و ..و به مامانی هدیه میده قربون مامان گلم
خیلی برامون زحمت کشیده امیدوارم روزی خوبیهایش جبران کنم
3 مهر ماه عمو رضا با موتور تصادف کرد پاش شکسته اولش تا میرفتیم پایین همش ازش میترسیدی خدا
را شکر بهتر شدی اما هنوز میترسی نمیدونم دلیلش چیه عمو میگه 10 روز بغلت نکردم دلم برات تنگ
شده آرمیتا بهش میگه من تو رو دوست ندارم ازت میترسم نمیدونم چیکارت کنم
ماشین سواری اول انتخاب کردی
بعد سوار اسبت شدی
سه چرخه خوشگل خانم کادو روز دختر
این گل ها خاله مامان بهت داد
اولین کیف مدرسه دخمل طلام تو سن 2 سال 7 ماهگی
خانم دکتر آینده این هدیه مامانجون بر ای روز دختر با یه جارو برقی خوشگل با 3تا توپ
آماده شدی رفتیم خونه مامانجون مامانی پنجشنبه 11 مهر
بابایی آهنگ گذاشته خانم در حال رقصیدنه
11 مهر تولد یه دوست وبلاگی و مجازی بود آرشیدا خورشید آریایی تولدت مبارک انشالله 120 ساله شی عزیزم