آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

بدون عنوان

1391/12/22 18:06
نویسنده : مامان آرمیتا
236 بازدید
اشتراک گذاری
 

 

سلام به عشق زندگيم

 

شرمنده مامان اينقدر دير به دير ميام اينقدر وابسته مامان هستي توي خونه بايد بغلم باشي

 کمي که ميخوابي بتونم کارهايم را بکنم اصلا ديگه وقتي ندارم پاي نت بشينم

از همه دوستان گلم معذرت ميخوام بهشون دير به دير سر ميزنم

زیبا

عزيز م روز شنبه گذشته ۱۸ شهريور با هم رفتيم رشد برايت کتاب و اسباب بازي که مخصوص ۱۸ ماهگي

کودک باشه بخرم چون مرتب من برات کتاب و اسباب بازيهاي که مخصوص سنت باشه میگیرم هر ماه

همش دست ميزدي به اسباب بازيها همشون ميخواستي داد ميزدي من يعني مال من  با بابايي رفتي بيرون

خلاصه براي دخملم پازل ۲ تکه خريدم خيلي جالبه البته مخصوص سن ۲ سال بود چون دارم با آرميتا حيوانات

 رنگها را کار ميکنم به خاطر همين گرفتمش و ۴ تا کتاب خريديم براي خودم هم کتاب چگونه با کودکم رفتار کنم

 زیبا

روز دوشنبه ۲۰ شهريور رفتيم دکتر اطفال به خاطر بي اشتهايت اصلا غذا نميخوري شربت زينک پلاس و  آمپول

 دي ۳نوشت چون خيلي ضعيف هستي مرتب تا راه ميري ميفتي گلم استخوان بنديت به خاطر کمبود کلسيم 

و غذا نخوردن کمبود ويتامين داري اين آمپول را نوشت دردت تو جونم بمیرم مامان برات

خدا را شکر کمي بهتر شدي از موقعي داري ميخوري اشتهايت اما باز هم شب ها تو خواب گريه ميکني

دکتر گفت به خاطر اينکه غذا نميخوره اينجور هستي مدام تا صبح شير ميخوري نميزاري بخوابيم

دکتر گفت بزار گريه کنه اما بهت شير ندم تا غذا بخوري اما من طاقت ندارم اينکار کنم بهت شير ميدم

شايد در کل شبانه روز ۳۰ تا ۴۰ بار شير ميخوري براي اين سن بايد ۳بار شير داد در طول شبانه روز

 زیبا

روز چهارشنبه  ۲۲ شهريور رفتيم نمايشگاه پاييزه برات استوانه هوش و خمير بازي گرفتم

بعد هم رفتيم پارک تاب بازي کردي شب رفتيم خونه باباجون اينا براي شام

 زیبا

روز جمعه هم رفتيم  براي ناهار خونه باباجون اينا شب هم رفتيم بله برون دختر دايي بابايي

 زیبا

ببخشيد دوستان اين پست طولاني شد قول ميدم زود به زود بيام بنويسم

عکسها در ادامه مطلب:
ش


ادامه مطلب
[ یکشنبه بیست و ششم شهریور 1391 ] [ 7:40 بعد از ظهر ] [ مامان آرمیتا ] [ آرشیو نظرات ]

 

 دنیای زیبا

پازل ۲ تکه                                                     کتابهای خانمی

 دنیای زیبا

خمیر بازی خانمی

 دنیای زیبا

بله برون  این لباس هم خاله برات از کرج آورده سوغاتی دستش درد نکنه

[ یکشنبه بیست و ششم شهریور 1391 ] [ 7:40 بعد از ظهر ] [ مامان آرمیتا ] [ آرشیو نظرات ]
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)