آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

22 ماهگی ، عکسهای شب یلدا

1391/12/22 19:01
نویسنده : مامان آرمیتا
708 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

یه سلام زمستونه به دختر گلم

با اولین روز زمستان یعنی اول دی دخمل گلم ۲۲ ماهه شد  مبارک باشه عشق زندگیم

به اشتیاق اولین دانه برف
به تحمل آخرین برگ پاییز
به گرمای تن خورشید
و به زیبایی آسمان شب
قسم می خورم که دوستت دارم

.

عزیز دل مامان داره کم کم وارد ۲ سالگی میشه دخمل گلم از تمام لحظاتی که با تو هستم لذت بردم

همه هستی مامانی خیلی از کلمات را یاد گرفته دیگه میتونیم بفهیم چی میخواد یا نمیخواد

اینقدر قشنگ حرف میزنی وقتی یه کلمه برای اولین بار میگی کلی من و بابایی ذوق میکنیم

۲ روز هست به دستمال میگی اسمال اینقدر ذوق کردم بوسیدمت نمیدونم با اینکه دست را بلدی بگی

اما به دستمال میگی اسمال همینکه بفهیم چی میخوای کافیه قربونت برم دوست ندارم بهت سخت بگیرم

کلمان ۲ کلمه ای دیگه میگی  کم کم باید شروع کنی به جملات کاملتری گفتن قربونت برم

حافظه و هوش خوبی داری مثلا برات چند ماه پیش گیره مو خریدم برای عروسی میخواستیم بریم فقط یک

بار ازشون استفاده کردی بعد از چند ماه دوباره میخواستم بزارم سرت میگفتی مو عروسی نمیدونی اون

موقع چه حسی داشتم بغلت کردم یه عالمه بوس کردم و شکر خدا را به خاطر این نعمتی به هم داده شکر کردم

  ۳ هفته پیش ضریح امام حسین را آورده بودن رفتیم سمت مصلا اما چون نزدیک بود پیاده رفتیم

بعد از ۳ هفته با ماشین از اونجا رد شدیم میگفتی یا حسین سینه میزدی قربونت برم هر روز بیشتر از دیروز

عاشقتم و دوست دارم همه هستی من با بودن با تو نفس میکشم دختر گلم

 

اگر دستانم را بشکنند با اشک چشمانم
اگر چشمانم را کور کنند با نفسهایم
اگر نفسم را ببرند با قلبم
و اگر قلبم را پاره پاره کنند با خون جگرم خواهم نوشت:
دوستت دارم، دوستت دارم و دوستت دارم

 

قربونت برم به همه وسایلت حس مالکیت داری مثلا میگی کفشهای من ، لباسای من ،  کلاه من و ..

فداش بشم دارم باهات سوره های کوچک قران یادت میدم

بسم الله الرحمن رحیم

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

دارم باهاش سوره توحید کار میکنم

 ماشالله اینقدر بازیگوش شده دیگه نمیزاره نه کتاب بخونم یا چیزی باهاش تمرین کنم هر چی خودش

دوست داشت علاقه به نقاشی کشیدن زیاد داره تازگیها یاد گرفته روی دیوار خط خطی میکنه

هر چی میگم نکن براش توضیح میدم انگار نه انگار

شعر عمو زنجیر باف با هم میخونیم آرمیتاهم  بله هایش را میگه

اگر چیزی یادم اومد بعدا میام مینوسم

 

شب یلدا هم خیلی خوش گذشت امسال دومین سالی بود کنارمان بودی عزیز دلم

لباس سنتی تن خانم گل کردیم چون شب یلدا برای ما ایرانیان یه سنت زیبایست

به خاطر همین مامانی دست به کار شد یه سفره کوچولو به خاطر دخملی انداختیم

کیک و ژله درست کردم هندونه هم مدل کیک تزیین کردم تازه شما هم کنارم بودی

کلی اذیت کردی سر سفره کتاب حافظ و با کاغذ خودم هندونه درست کردم برای تزیین

یادمون رفت بزاریم سر سفره از بس شیطنت کردی مگر گذاشتی یه عکس درست و حسابی بگیرم

بعد از جشن کوچولویی که گرفتیم رفتیم خونه مامانجون مامانی همه خاله و دایی هایم

 با بچه ها شون بودن خیلی خوش گذشت من هم کیک و ژله و هندونه مون بردیم آنجا همه

خوششون آمد فال حافظ گرفتیم با هم گفتیم خندیدیم انشالله همیشه شادی تو همه خونه ها باشه

چند تا عکس ازت گرفتم در ادامه مطلب میزارم بعدش رفتیم خونه باباجون اینا اونجا یه عالمه چیز خوردیم

شما از خدا خواسته چیپس و پفک و پفیلا خوردی دلی از غذا درآوردی ساعت ۱:۳۰ شب میخواستیم بیایم

خونه یه باران زیبایی بارید و اولین باران زمستانی آغاز شد خدا را شکر به خاطر این رحمت زیبایش 


شب یلدا همیشه جاودانی است / زمستان را بهارزندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است / نشان ازسنت ایرانیان است
یلدا مبارک

 

بفرمایید ادامه مطلب دوستان گلم ببخشید پستم طولانی شد


ادامه مطلب
[ شنبه دوم دی 1391 ] [ 6:34 بعد از ظهر ] [ مامان آرمیتا ] [ 32 نظر ]
مراسم شب یلدا خونه ما

 

 

قربون اون خنده هات گل خونه ما

 

قربونت برم شمع خیلی دوست داری همش میگی تولد دادم دستت خودت برای اولین بار شمع را از روی شمع کیک روشن کردی کار خطرناکی کردی ما هم سریع فوت کردیم تا دستت نسوزه

سفره یلدا خون مامانجون  البته خیلی چیزهای دیگه بهش اضافه شد کتاب حافظ ، آش رشته ، پشمک،

ژله هندونه و خربزه به شکل هندوانه درست کرده بودم یادم رفت عکس بگیرم

در حال چیپس خوردن خونه مامانجون

قربونش برم عاشق بلال هستی مثل مامان

آرمیتا گلی رفته تو حیاط کنار بچه ها بلال ها را نگاه میکنه

قربون اون ژست زیبایت

رفتی روی پای بابایی نشستی پفک بغل کردی شروع کردی به خوردن البته به شما فقط ۳ دونه رسید

 

با کمک همسری درستش کردیم

کیک خودم درست کردم خواستم  شبیه هندونه بشه اما نشد

 ممنونم دوستان گلم حوصله کردید عکسها را دیدید

[ شنبه دوم دی 1391 ] [ 6:34 بعد از ظهر ] [ مامان آرمیتا ] [ 32 نظر ]
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)