آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

بدون عنوان

1391/12/22 19:31
نویسنده : مامان آرمیتا
495 بازدید
اشتراک گذاری

 

فرشته مهربون خونه ما 

قشنگ ترین آفریده خدای مهربون سلام

روز شمارم واسه رسیدن روز میلادت آغاز شده نزدیک دو سال از بودن با تو میگذره

با بودنت واقعا خوشحال و خوشم آخه تو خودت نمی دونی که بهترین هدیه خدایی

تنها ۲روز دیگه مونده تا تولد دو سالگیت را با هم جشن بگیریم

حالا میخوام تغیراتی که در هر ماه کردی برای خودم یاد آوری کنم چه روزهای زیبایی را گذراندم

۱ ماهگی

یک ماهگی بیشتر گریه میکری وقتی سر حال بودی برامون میخندی

۲ماهگی

۲ ماهگی کم کم شروع کردی با زبون خوشگلت کمی حرف زدن

۳ماهگی

 ۳ماهه بودی  به کمر  میچرخیدی روی شکمت میخوابیدی و خارش لثه خیلی اذیت یودی

۴ ماهگی

اینقدر قشنگ حرف میزدی اقو اقو میکردی عسلم 

۵ ماهگی

 سرش را بالا نگه میداردتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد     به روی شکم میرود البته از ۳ماهگی این کار میکردتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

تلویزیون خیلی دوست داره و به چهرها توجه میکنه

با صدای اسمش برمی گرده و چیزی به دستهایش بدهیم مگیرد به مدت کمی.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

میخنده و دست و پاهایش را تکان می ده.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

۶ ماهگی

وقتي خوشحالي جيغ ميزني وقتي ناراحت باشي جيغ ميزني

                شناخت رنگها يعني به رنگهاي شاد مثل زرد و آبي و سبز علاقه داره


هر چيزي که بهت مي دهيم با دو دستت مي گيري و داخل دهانت ميگذاری

                    وقتي باهات بازي ديد ديد  ميکنيم قهقهه ميزني


وقتي تو اوج گريه باشه وقتي آينه ببينه ميخنده

          وقتی خوابش میاد دستاشو روی چشماش میزاره

۷ ماهگی

به جايي که تکيه ات ميدهيم بدون کمک کسي مينشينيشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے
به طور کامل غلت ميخوري و دوباره به همان حالت برمي گردي
اقوم اقوم زياد ميگي نميدوني که چقدر قشنگ حرف ميزني
به دستات خيلي نگاه ميکني و باهاشون بازي ميکني

غريبي ميکني هرکس جديد ميبيني
خيلي جيغ ميزني
به موسيقي خيلي علاقمند شدي هر جا آهنگي باشه ساکت ميشي

۸ ماهگی

بدون كمك كسي مي نشيني
سايه ات را خيلي دوست داري با ديدنش يه عالمه ذوق ميكني


وابستگيت به مامان و بابا زياد شده
كسي كه از جفتش رد ميشه گريه ميكنه كه بغلش كنه

وقتي با ليوان آب ميخوري با آب توي دهانت صدا در مياري
به موبايل موسيقي خيلي علاقه داري مخصوصا آهنگ شادمهر(حالم عوض ميشه)
هر موقع صداي آهنگي ميشنوي دست هايت راتكان ميدهي يعني داري ني ناي ناي ميكني
كتاب كه براش مي خونيم به رنگها و شكلهاي داخل كتاب علاقه و ذوق نشان ميده

۹ ماهگی 

تغییراتی که هستی زندگیم کرده در ۹ ماهگی که خیلی هم با نمکه

چند وقتی هست که حرکت شروع کرده همین طور که نشسته خودش را خیلی آهسته میکشه جلو

بعد از چند دقیقه که نگاش میکنی از جای اولش خیلی دور شده .

 مامانی وقتی میبینه که این کارها را میکنی یه عالمه ذوق میکنه و شادی

حرف زدنت بیشتر شده قربونت برم میگی ما ما  با با  د د     

وقتی ما ما گفتی برای اولین بار از شدت خوشحالی گریه کردم قشنگترینم ممنونم

 

۱۰ ماهگی

دستت را به پشتی میگیری و بلند میشی خودت خیلی ذوق میکنی و ما بیشتر عزیز دلم

قربونت برم با حرف زدنات که دیگه به طور کامل بابا  و ماما  و ددد  و به به و نه نه و نای نای و ...

فدای دختر باهوشم بشم وقتی با ماشین میریم بیرون شروع میکنی به د د د د گفتن پشت سر هم

عزیز دلم تا میگم کلاغ پر انگشت اشاره اش را روی زمین میزاره و پر که میگم دخملی هم جواب میده

نفسم لی لی حوضک که میگم روی کف دست خودش انگشتش را میزاره که هزاران بوسه بر دستش میکنم

ناز گلی خودش نی نای نای میگه  و دو دستش را تکان میده

علاقه زیادی به کتاب داری هر جا برگه ای یا کتاب مبینی به عکساش نگاه میکنی بعد میزاری تو دهنت

وابستگیت به مامانی خیلی خیلی زیاد شده حتی دیگه بغل بابایی هم نمیری

الهی دورت بگردم که لحظه لحظه با تو بودن لذتی برام داره هر چقدر بگم کم گفتم عاشقتم همیشه تا ابد

۱۱ ماهگی

عسلی مامان وقتی که خوابیدی میتونی خودت بشینی بدون کمک کسی

فدای اون حرف زدنات که اینقدر شیرین شده میگی مامان، بابا، دددد،جوجو،پر،ني ني ،به به ، نه نه،و...

به كارتون علاقمند شدي برنامه رنگين كمان ( پنگول )

دست دستي به طور حرفه اي ميزني

كلاغ پر و لي لي حوضك با دستات انجام ميدي بوسه باران بر دستان دخملم

وقتي عروسك هايت ميبيني ميگي جو جو و يه عالمه حرف ميزني براشون

با دستات بيا بيا ميكني هرچيزي كه بخواي با انگشتت اشاره ميكني

كتاب كه برات ميخونم تو هم با مامان شروع ميكني به خوندن

وقتي آب يا غذا ميخوري با دهانت صدا در مياري ملچ ملچ كردن كه عاشق اين كارتيم

هر چيزي كه تو دستات هست به همه تعارف ميكني قربون اون دست و دل بازيت بشم

عاشق تلفن  و موبايلي و الو هم ميگي   

 
چهارمین مرواریدت از صدف بیرون زد مبارکت باشه گلکم ۱/۱۰/۹۰
 
۱۲ ماهگی
 

به مدت خیلی کم سر پا می ایستد

وقتی بهش سلام میکنیم دست میده

نازی میکنه و دستش را به سرمان میزنه و نانی میگه به زبون خودش

همه جای خونه را میشناسه مثلا وقتی میگم الله اکبر جایی که نماز میخونیم با دستش اشاره میکنه

یا رنگین کمان که عشقش شده تلویزیون نشان میده و یا ماهی آکواریوم نشان میده و ...

بوس میکنه امابیصدا قربون اون بوس کردنت بشم که عاشقتم

وقتی چیزی نمیخواد با سر و دستش را تکان میده و نه نه میگه فداش

با کسی که میخواد بازی کنه دید دید میکنه خودش هم میگه دید و خم میشه

 با دست میگه بیا که چند معنی داره بیا پیشم   چیزی که بخواهد   منو ببر

هر چیزی که بخواهی با انگشت بهش اشاره میکنی تا بهت بدیم

دست به هرچيزي كه ميزني خودت ميگي اوف اوف ميگي اما بهش دست ميزني

دو دو هم ميگي چون برات دو دو مشك دو انجام ميدم

فدای این دخملم بشم هر چیزی که ازش بگم کم گفتم دوستت داریم

۱۳ ماهگی

فدات بشم اينقدر قشنگ ميگي يك  ـ  دو  ـ  سه

قربونت برم وقتي بهت ميگم چشمات ، بيني ، دندان ، مو  اشاره ميكني انگشتت را و نشان ميدهي

هر چيزي كه جديد باشه دختر باهوشم ميگه چيه يا انگشتت را به آن اشاره ميكني يعني بده به من

وقتي بهت ميگم بابا كجا رفت فدات بشم ميگي نيست

عزيز دلم بوس ميفرستي موقع خداحافظي

دادا هم ميگي يعني داداش

موقع غذا خوردن هم كه ميشه قاشق را بايد خودت بگيري تا خراب كاري كني شايد كمي بخوري

 

۱۴ ماهگی

تاب تاب عباسي : داب داب اباي  اولين جمله خانم گلي

مداد : داد                                                 

دايي - داداش : داددا                                

گربه : گر گر                                        

سگ : هاپ هاپ                                                                   

توپ : تو       

طوطي : تو تو

دست : دس

من : من

تمام اجزاي صورت مو- ابرو- چشم - بيني - دندان - گوش و دست و پا از بدن نشان ميدي

مهر نماز را میبوسی از ته دلت  بعد میری سجده   ما را این جوری نمیبوسه دخملی

و خيلي چيزهاي ديگر و تمام کارتهاي بن بن بن را ياد گرفتي هر کدام را که ميگم بهم ميدي

 

۱۵ ماهگی 

 

بينيت را به يه حالت خاصي ميکني تا بهت ميگيم موش موشي کن بينيت را جمع ميکني

عاشق نماز خواندن شدي تا مهر را ميبيني ميبوسي يا ميري سجده يا ميبريش با خودت

قربونت برم موقع بيرون رفتن با ماشين بايد بري بغل بابايي تا فرمان ماشين تو بگيري مگر نه

 اينقدر گريه ميکني .وقتي بابا از ماشين پیاده ميشه سريع ميري پشت فرمان يه قران کوچولو

 تو ماشين هست ميري بوسش ميکني بعد ميدي ماماني بوسش کنه

فداي اين دخترم بشم هر لباسي که تنت ميکنم يا گيره به سرت ميزنم سري ميري جلو آينه

خودت را نگاه ميکني بايد ثابت کني که دختري ديگه نفسي

عزيز دلم همه چيز را متوجه ميشي مربوط به کجاست وقتي ميگم کفش ميگي پا يا تل سرت ميگي سر

يا اشياي خانه کنترل تلويزيون ، تلفن ، و تمام وسايل خودت و وسايل آشپزخانه و کتابهايت و....

عاشق خيار و مغز تخمه هستي يعني اگر تا شب غذا نخوري اما اينها را ميخوري

کلمات جديد آرميتا گلي : سلام =سل      باز = با        عمه= عمه     بده من ، مال من

قورباغه : با گه    دفتر : دف            مداد : داد    مو : مو ( اما با علامت فتحه روی میم) 

   خیلی  از کلمات دیگر با زبان شیرین خودت حرف میزنی      تل سر  : تل

 

۱۶ ماهگی

هر سوالی که ازت میپرسیم خیلی قشنگ میگی نه

تازگیها یاد گرفتی سرت را پایین میاری به معنی بله

صدای حیوانات را یاد گرفتی مثل سگ و گربه و جوجه

عاشق نقاشی کشیدن هستی هر جا مداد ببینی میگی مداد

خدا را شکر به کتاب هم علاقه داری اما کارتون را دوست نداری در تعجب هستم

 کسی اجازه نداره بالاتر از گل بهت بگه تا کسی با صدای بلند باهات حرف میزنه گریه میکنی

دایره لغات خانم طلا:

بستنی : بتت                    هندوانه: هنو نه نه

دمپایی : د پای                 جوجه :جوجو

کلمات بابا و آرمیتا

نفس بابا کیه : آرمیتا (من)

هستی بابا کیه : آرمیتا (من)

زندگی بابا کیه : آرمیتا (من)

شکلات بابا کیه : آرمیتا (من)

۱۷ ماهگی

وقتی ازت میپرسم مامانی چند تا دوست داری میگی صد تا مامانی اینقدر تو بغلم فشارش میدم

و بوس بارونش میکنم آخه اینقدر قشنگ و آروم میگی صد تا فدات شم

 

وقتی بهت میگیم چشمک بزن با اون چشمهای زیبایت چشمک میزنی قربونت برم

 

عروسک هایت را اول بهشون غذا میدی بعد بالش میاری آنها را میخوابانی قربون اون پاهات بشم

که اینقدر قشنگ تکانشون میدی هر کی روی پاهای نازت بخوابه نازش میکنی تا بخوابه

 

خدا را شکر به کتاب و نقاشی کردن هم خیلی علاقه داری یعنی هروز کتاب میخونی

و کتاب میزاری روی زمین شروع میکنی به خوندن به زبان خودت و نقاشی هم میکشی

 

حس مالکیت به وسایلت خیلی زیاد هست تا عمه بالشت را میبره میگی منه یا لباسهایت

به و سایل مامان و بابا هم همینطور تا کسی از وسایل مامان یا بابا میبره میگی مامان یا بابا منه

 

تازگیها هم یاد گرفتی تا کسی بهت میگه این کار را نکن یه عالمه غر میزنی بهش به زبان خودت

 

وقتی داستان میخوانیم اولش میگیم 

 یکی بود یکی آرمیتا میگه  ن     بووووووو                زیر گنبد کبود هیچ کس آرمیتا میگه ن بووووووو

یه شعر هم یاد گرفته:

مامان              آرمیتا

بع بعی میگه   : بع بع

دنبه داری       :  نه نه

پس چرا میگی : بع بع

آرمیتا گل است ولاله لنگه داره: نه

گاو : گاو    حمام : موم   کلاغ میگه : غا غا    گنجشک میگه:جیک جیک

بچه : بچه      قرمز : ارمز         آبي : بي

 

۱۸ ماهگی

۱ شهریور ماه خانم طلا یک سال نیمش شد قربونت برم الهی

خیلی باهات صحبت میکنم برات کتاب و شعر میخونم اما گلی مامان نمیدونم چرا ۲ کلمه ای حرف نمیزنه

همه چیز به خوبی میفهمه امیدوارم زودتر حرف بزنی بلبل زبونی کنی برای مامان و بابا

چند تا اسم یاد گرفته .

مهدی  : مهدی    ریحانه  : رحانننه         ابوالفضل : ابا        آرش : آرش        زینب  :اینب     رضا : رضا

 

۱۹ ماهگی

 

حرف هایی که دخملی میگه خیلی قشنگ

اسم : امین ـ امیر ـ علی ـ عباس ـ ابوالفضل(ابوفل) ـ جواد (اواد) ـ آرش ـ اینب ـ اکرم ـ آجی

میوه ها : هویچ - انار ـ ایار(خیار) ـ خربزه ـ سیب ـ انگور

حیوانات : آهو ـ گاو ـ بره ـ فیل ـ گربه ـ هاپو ـ جوجه ـ شیر

اشیا : ناخن گیر ـ ساعت ـ لباس ـ دستکش

حرف های دو کلمه : آلیسا آلیسا ـ آب بازی ـ اسباب بازی اینقدر قشنگ میگی قربونت برم

قربون اون شیرین زبونیات بشم دل مامان و بابا رامیبری

۲۰ ماهگی

وقتی میخوای بلند شی میگی علی قربونت برم الهی

وقتی میخوای بیای پایین میگی زمین اول میگفتی پا قربونت برم

عشق زندگیم کلماتی که میگه خیلی زیاده بعضی هاشو مینویسم

پروانه- کانگورو - فیل -شیر - اردک- مرغ -خروس (اروس) - بلبل- طوطی - خرگوش (ارگوش) میمون-فیل

هویچ - خیار (ایار) - ذزت - هلو - پرتغال - سیب - انار - توت - خرما - سبزی...

شلوار- کت- دامن - شورت- لباس - دمپایی-  ساعت- کلاه-  ابرو - گوش - دختر- بالش - پتو -دستکش

کره - پنیر - ماکارونی (امانی) - سیب زمینی (ایب زمینی)

پارمین - مارینا - آرش - اکرم - زینب - هدی - مهدی - امیر علی - جواد - ریحانه - لیلا - امید - امین

دوکلمه ای: خاله زهرا - خاله اکرم - عمو رضا -  بدو بدو - آب هویچ - آب پرتغال

۲۱ ماهگی

                        مامان            آرمیتا                 مامان

یه توپ دارم           گلگلیه

سرخ و سفید          آبیه

                 میزنم زمین             هوا           میره

                نمیدونی تا              کجا           میره

من این توپ            نداشتم

مشقام خوب          نوشتم

            بابام بهم               عیدی         داد

            یه توپ                گلگیه          داد

 

بارون میاد         نم نم

پشت خونه        عمه م

            عمه م             عروسی         داره

             دم                  خروسی         داره

 

تاب تاب          عباسی

خدا منو           نندازی

اگر میخوای        بندازی

                   تو بغل               مامان          بندازی

 

آرمیتا گل است لاله لنگه داره               نداره

هر موقع میپرسم اسمت چیه میگی       آمیتا

چون تو خونه صدات میزنم نفسم عزیزم عشقم تو هم اومدی به مامانی گفتی نفسم

 نمیدونی چه حسی داشتم اون موقع فشارت دادم بوسه باران شدی

خیلی از کلمات یاد گرفتی هر روز با یک کلمه جدید سوپرایزمون میکنی

خیلی از اسم ها را یاد گرفتی هر چی بهت میگیم مثل طوطی تکرار میکنی

 فداااااااااااااای   عششششق    زندگییییییییییییم      بششششم

کسی دست به وسایلت میزنه میگی نکن اینقدر قشنگ میگی

باباجون و مامانجون هم یاد گرفتی نمیدونی چه ذوقی میکند بابابزرگ ها و مادربزرگات

برده بودمت تو حیاط بازی کنی رفتی پیش دستشویی گفتی دستشویی

چندکلمه از شیرین زبونیهای قند عسل :

چوب شور : آب شور      شیرینی : ارینی          کنترل : کوتولور 

۲۲ ماهگی

۲ روز هست به دستمال میگی اسمال اینقدر ذوق کردم بوسیدمت نمیدونم با اینکه دست را بلدی بگی

همه وسایلت حس مالکیت داری مثلا میگی کفشهای من ، لباسای من ،  کلاه من و ..

فداش بشم دارم باهات سوره های کوچک قران یادت میدم

بسم الله الرحمن رحیم

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

دارم باهاش سوره توحید کار میکنم

 ماشالله اینقدر بازیگوش شده دیگه نمیزاره نه کتاب بخونم یا چیزی باهاش تمرین کنم هر چی خودش

دوست داشت علاقه به نقاشی کشیدن زیاد داره تازگیها یاد گرفته روی دیوار خط خطی میکنه

هر چی میگم نکن براش توضیح میدم انگار نه انگار

شعر عمو زنجیر باف با هم میخونیم آرمیتاهم  بله هایش را میگه.

۲۳ ماهگی

عزیز دلم مامانجون بهت میگه اسمت چیه میگی آرمیتا بهت میگه فامیلت چیه اقی پور (تقی پور

مامانی                                    آرمیتا

خرگوش چی میخوره                   هویج

سگ چی میخوره                       استدون

گربه چی میخوره                        گوشت - موش

شیر چی میخوره                         گوشت

ماهی کجا زندگی میکنه                    آب

از رنگها سبز و قرمز و آبی میشناسه

با همه تغييراتي که کردي هر روز بيشتر از ديروز دوستت داريم و عاشقتيم   

تولد یک سالگی

۲ روز مانده به ۲۴ ماهگی ثانیه ها ، دقیقه ها، ساعتها روزها به سرعت باد گذشتن شیرین ترین روزهای زندگیم را گزاراندم

انشالله هزار ساله بشی و شمارش معکوس برای رسیدن دومین جشن تولد خانم گلی

۲۳ماه گذشت با همه خوبیها و سختیهایش که تک تک روزهایش برایم خاطره شده

قدر این لحظات شیرین میدونم و همیشه برایت بهترین ها را از خدا میخواهم دوستت داریم عشق زندگیم

از

 خدا میخواهم که تمام لحظات زندگیت پراز شادی و خوشی باشه در کنار مامان و بابا باشه

تو همه زندگی منی ، تو همه وجود مني ، تمام هستي مني و دنياي من دوستت داريم نفس

 

هستی خونه ما از پنجشنبه سرما خورده اصلاحالش خوب نیست خوب نمیتونه نفس بکشه

حتی هنوز آتلیه نرفتیم عکس بگیریم دوستان مهربون برای گل دخترم دعا کنید

 

[ یکشنبه بیست و نهم بهمن 1391 ] [ 4:15 بعد از ظهر ] [ مامان آرمیتا ] [ 22 نظر ]
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)