آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

بدون عنوان

1392/3/2 13:06
نویسنده : مامان آرمیتا
388 بازدید
اشتراک گذاری
 

 

 

 

 

سلام  عزیزترینم

نفسم عشقم ۲۶ماهگیت مبارک

دخمل شیرین زبونم این روزها را هیچ وقت فراموش نمیکنم عاشق تک تک حرف زدنات هستم

جمله بندیت کامل شده خیلی بهتر حرف میزنی تا ۶ کلمه پشت سر هم حرف میزنی

شعرها و داستانها را که میخونم اول فقط یک کلمه را میگفتی اما الان ۳ کلمه را میگی

قربونت برم وقتی بچه ها را میبینی تو تلویزیون همش میگی عزیزم

 

خدا را شکر وابستگیت نسبت به مامانی کمتر شده حالا با بابایی هم میخوای تا از خواب بیدار

میشی میگی بابایی کداست  زنگ بزن بابایی من الو کنم

 

بابایی : سلام دختر قشنگم

آرمیتا : سلام بابایی بیا اونه بریم تارک (بیا خونه بریم پارک)

 

بعضی شب ها با بابایی میریم پارک خدا را شکر برای خودت مستقل شدی تنهایی سوار همه

چیز میشی با بچه ها بازی میکنی خیلی دوست داری بچه ها رو دوربین با خودم نمیبرم چون

خانم گلی نسبت به دوربین حساس شده هر کاری میکنم نگاه به دوربین نمیکنه عکس بگیریم

به خاطر همین تو این چند مدت عکس نگرفتم تا بهتر بشه

 

داستان بزبزقندی به طور خلاصه میگه

آرمیتا میگه مامان بزی رفت پیپس بخره چون خودش عاشقه چیپسه همه مامانها باید پیپس بخرن

گرگه عسل خورده  -  دست و پا آرد زده - مامان بزی گریه کرد - قیچی کرد شکم گرگه-

سنگ تو شکم گرگه - افتاد تو آب

البته داستانهای دیگه میخونیم بعضی از کلمات اونها را هم میگی

 

 یه دختر دارم شاه نداره

 از خوشگلی  تا نداره

به همه کسونش نمیدم

به راه دورش نمیدم

به کسی میدم که کس باشه

پیراهن تنش اطلس باشه

 

آرمیتا گل است لاله لنگه داره نداره عطر و گل و شکوفه از سر روش میباره

 

تو کتابها نوشته تنبلی کار زشته

مادام تو رختخوابه ( اختخوابه)

پاشو پاشو بیدارش کن (تن)

از رختخواب جداش کن (تن)

بشور دست و رویش

شانه بزن به مویش

 

عروسک قشنگ من قرمز پوشیده

تو رخنخوابه آبی مخمل خوابیده

یه روز مامان رفته  از بازار خریده

قشنگتره از عروسکم هیچ کس ندیده

 عروسک من چشماتو باز کن

وقتی که شب شد اونوقت لالا کن

 

و خیلی از شعرهای دیگه البته اینها را از ۲ سالگی بلد بودی.

تمام رنگها را یاد گرفتی قربونت برم اشکال هندسی دایره و مربع یاد گرفتی

دست و پا راست و چپ هم یاد گرفتی دختر باهوشم

از ۲ سالگی مسواک میزنی البته قبلش میزدی کم و بیش اما از ۲ سالگی هر شب میزنه

هیجدهم مروارید از صدف بیرون زد دندان آسیاب از سمت راست بالا البته ۲ سالگی

 

 

 

 

فدای دخمل خوشگلم بشم

برای اولین بار سوار اسکوتر شدی عکس سیزده بدر بود که یادم رفته بود

آرمیتا تا امروز ۲ سال ۲ماه و ۲ روزش هست

۱/۲ /۹۲       ساعت ۱۲:۳۳

نوشته شده در یکشنبه یکم اردیبهشت 1392ساعت 12:36 بعد از ظهر توسط مامان آرمیتا | 13 نظر
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)