آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

سفر یه روزه به دزفول

1392/6/18 12:35
نویسنده : مامان آرمیتا
1,651 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

سلام به دختر یکی یه دونه ام و عشق مامان

 

روز 15 شهریور ساعت 8 صبح با پسر عمو های بابایی و چند تا از دوستانمان  رفتیم دزفول

 

هوای اهواز یه شرجی خیلی وحشتناکی بود اما اونجا که رسیدیم خبری از گرما نبود

 

اولش که رسیدیم لباسهایت عوض کردم به خاطر ۀفتاب آستین بلند کردم تنت بعد ضد آفتاب

 

برات زدم و کلاه گذاشتم سرت رفتیم تو آب ، آبش سرد بود عاشق آب سردی اولش بازی کردی

 

بعد یهو  افتادی تو آب همه لباسهایت خیس شد اما چیزی نگفتی چون دوست داشتی

 

بعد بچه ها آب ریختن رو سر مامانی و بابایی برای شوخی شما گریه کردی دیگه تو آب نیومدی

 

همش میگفتی میترسم حتی دیگه حاضر نشدی با بچه ها بازی کنی یا پایت تو آب بزاری

 

همش تو بغل خودم بودی تا غروب که اونجا بودیم تو بغلم بودی کمی بابایی بغلت کرد تا کمی

شنا کنم

 

همش گریه میکردی مامانی نره شنا کنه ترسیده بودی از اون موقع حتی جیغ هم نکشیدم

نمیدونم چرا ترسیدی 

 

ترسیدی کنار آب بودی با ماشین یکی از بچه ها بازی کردی بعضی وقتها تنبک میزدی برای ناهار

 

جوجه کباب کردیم جای همه خالی خیلی خوشمزه بود اینقدر بچه ها خوندن و رقصیدن تا غروب

 

همش شاد بودیم تو هم اگر ترانه های مورد علاقه ات میخوندن میرقصیدی ساعت 9 بود حرکت کردیم

 

ساعت 11 خانه بودیم تو راه همش خواب بودی بعد حمامت کردم کمی غذا خوردی بعد از مدت ها

 

از خستگی ساعت 1 بود خوابیدیم چون  هر شب ساعت 4 صبح تازه میخوابیم .

 

سفریه روزه خیلی خوبی بود انشالله همیشه همه شاد و سلامت و لب خندانی داشته باشن

 

 

تا رسیدیم پاتو گذاشتی تو آب بدون اینکه من باشم

 

 

 

 افتادی تو آب هیچی نگفتی

 

 

 

 فداااااااااااااااااااای دختر خوشگلم

 

 

بیشتر دیگه کنار آب بودیم بازی میکردی اینجا ماشین سواری میکردی

 

 

خانم طلا در حال تنبک زدن یه طور حرفه ای میزدی از این که خسته شدی رفتی سراغ تنبک بعدی

 

 

خوشتیپ مامان و بابا

 

 

 

 

 

دربی پرسپولیس و استقلال بود همه طرفدار تیم پرسپولیس بودن

نتیجه اش 0-0  شد

لباس دخترم استقلالی و کلاهش پرسپولیسی میخواست کسی ناراحت نشه

 

طرفدار دو تیم هستش من که اصلا فوتبال دوست ندارم خدا کنه تو هم دوست نداشته باشی

 

 

14 شهریور رفتیم عروسی دوست بابایی 

 

شیرین عسل مامان در حال شیرینی خوردن انشالله شیرینی عروسی خودت را بخورم قند عسلم

 

 

همه رفتن برای شام من هم چند تا عکس گرفتم به خاطر همین هیچ کس اینجا نیست

 

البته چند نفری بودن عروس هم بود اما کنار بودن

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

مامان ندا
18 شهریور 92 13:09
به به همیشه به خوشی و گردش و عروسی چه عکسای زیبایی گرفتی آرمیتا جون انشالا شیرینی عروسی خودتو بخوریم عزیزم
❤دو نیمه قلبم❤
18 شهریور 92 13:24
سلام مامان آرمیتا جان آخرین نظرات خوانندگان رو نگاه کردین؟ اونجا رمز رو براتون گذاشتم الان اینجا هم برات میذارم فقط تایید نکنی گلم رمز 258 تایید نکنی پستتو اگه اجازه بدی سر فرصت میام میخونم دارم میرم بیرون.شرمنده
مامان فتانه
18 شهریور 92 18:07
همیشه به گشت خانمی عکسا عالی بودن
مامان فتانه
18 شهریور 92 18:07
همیشه به گشت عزیزم....عکسا عالی ودن


ممنون دلبر
نرگس مامان باران
18 شهریور 92 18:52
دختر گلم روزت مبارک


ممنونم گلم
مامان فرنيا
19 شهریور 92 15:55
هميشه به تفريح و گشت و گذار خيلي عاليه كه دور هم هستيد با هم ميريد سفرهاي يك روزه
مامان فرنيا
19 شهریور 92 15:55
عكسهاي دختري خيلي خوشگل شده درسته كه گريه نكرد اما كمي اخمو شده
❤دو نیمه قلبم❤
19 شهریور 92 16:57
سلام مامانی آرمیتا گلی سفر خوش عزیزم چه خوب یه سفر کوتاه ولی لذت بخش وااااااااااااااای تنبک من خیلی دوست دارم ای جانم حتما" وقتی افتاد تو آب یهو ترسید اینقدر از بزن و برقص تو مسافرت خوشم میاد عروسی هم مبارک باشه.مثل همیشه دخملی شیک و خوش لباس و زیبا
آناهیتا مامانیه آرمیتا
20 شهریور 92 17:12
روزت مبارک خوشگلمهمیشه شادباشی وخندون خوش تیپ خاله قربونت که تنبک میزنی انقدرقیافه ات نازشده
ღبارانღ
20 شهریور 92 19:08
سلام زینب جون... ممنون برای تبریکاتت..منم عید را به شما تبریک میگم..و به ارمیتا جونم روز دختر را... خوبی گلم؟ عکس اول وبت خیلی خوشگله...خدا حفظش کنه....
ღبارانღ
20 شهریور 92 19:11
خدا را شکر به خوشی بودید...همیشه شاد باشید... ای جان به این دختر ناز نازی که ناراحت شده بابای و مامانی را اذیت کردند... این لباس ارمیتا خیلی خوشگله...مبارکش باشه... ان شالله خوشبخت بشوند....ممنونم که به من هم سر زدی...خوشحالم از داشتن دوستان خوبی همانند شما...همیشه شاد باشی عزیزم...
مامان کیاوش
20 شهریور 92 20:20
چقدر خوب که از گرمای اهواز فرار کردین حتی برای یه روز. 4 صبح میخوابه دخملی؟کی بیدار میشه؟
♥ نیم وجبی ♥
21 شهریور 92 1:16
سلام عزیزم اول از همه روزت مبارک خانوم طلا البته با تاخیر می بخشی عزیز دلم همیشه به مسافرت گلم چه عکسهای نازی گرفته مامانی ازت ای جوونم تنبک زدنم بلده آفرییین ایشالا عروسی خودت خانوم گل
مامان ارسطو
22 شهریور 92 1:53
سلام خانوم خانوما خوشحالم که سفر به دیارمون خوش گذشته ایشالا که همیشه خوش باشین
♥ نیم وجبی ♥
23 شهریور 92 1:19
عزیزم ما آپیم
مامان آرتین (الهه)
23 شهریور 92 10:47
سلام آرمیتای خودم. خوبی خاله جون؟ ایشالا همیشه شاد و سلامت باشی. اون عکسی که کلاه گذاشتی خییییلی قشنگه عزیزم
مامان آرشیدا کوچولو
24 شهریور 92 14:36
بیا عزیز خانه بازی همیشه درش به روی نی نی ها بازه فکر کنم از الان ثبت نام کنند و از اول مهر کارگاه های مادر و کودک شروع بشه
مامان آرشیدا کوچولو
24 شهریور 92 14:37
وای چه دلبر شدی با عکس های خوشمل ات فرشته کوچولو
نسیم-مامان آرتین
24 شهریور 92 15:20
ای جون دلم خوشتیپ وخوشگل خاله
ღبارانღ
24 شهریور 92 17:49
سلام زینب جون... خوبم خوبی؟ ان شالله به زودی زود اقا می طلبند..و خودتون هم تلاش کنید..ان شالله به زودی زود قسمتتون بشه..مشکلاتتون حل بشه... زینب جان من برای این پستت کامنت گذاشتم...نبود یا تایید نکردی عزیزم؟؟ عروسک خانوم را ببوس..
مامان فتانه
25 شهریور 92 12:43
ما اومدیم با پست جدید
♥ نیم وجبی ♥
26 شهریور 92 17:07
می بخشی عزیزم بعدا رمز دار شد رمزو برات خصوصی فرستادم
مامان پریسا
26 شهریور 92 18:17
چه اب بازی خوبی کرده خوش به حالش
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
31 شهریور 92 8:37
همیشه به علی کله ما که یه چن وقت پیش اونجا بودیم جرات نکردیم پاهومنو بزاریم توی آب فک کنم الان یخ تر هم شده باشه اینطور نبود مامان آرمیتای گل ؟ خیلی ناز شدی آرمیتا جون ممنون که چن باری بهمون سر زدی یه چن وقتی بود خیلی سرم شلوغ بود نت خونمون هم قطع بودش ممنون عزیزم
mamanebaran
13 مهر 92 8:27
سلام عزیزترینممممممممممممممممم هزار ماشالله چه خانومی شده برای خودش عسل خانوم ایشالله عروسی خودت خیلی خیلی دلم برات تنگ بود عزیزترین قربون اون موهای خوشگلت
ღ مامان ِ آینده یه فسقِـلی ღ
25 آبان 92 19:57
عینک آفتابیشو عششششششششق است