عید عاشقان
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی............چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن..............خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم نه؛ ولی................................برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام.......................دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی
این عید بر همه عاشقان مبارک
دخترم پارسال تو شکم مامانی بودی در این روز و از او خواستم فرزندم را صحت و سلامت بهم بده و همیشه مراقبش باشد و خوشحالم که امسال من را به این آرزوی شیرین رسوند.
نوشته شده در شنبه بیست و پنجم تیر 1390ساعت 7:39 بعد از ظهر توسط مامان آرمیتا|
آرشيو نظرات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی