روز جمعه
گل زندگيم تمام وجودم
چند هفته اي هست شب هاي جمعه با هم پارك ميرويم هوا كه سرد شده بايد لباس گرم بپوشي
وقتي ميخوام لباس تنت كنم حالا هم هوا كه سردتر شده بايد كلاه بزني يه عالمه گريه ميكني
باباجون و مامانجون (بابايي و ماماني) عمه و خاله و شوهرخاله رفتيم پارك
خيلي خوش گذشت عمو مهران بلال و سيب زميني درست كرد روي منقل
كمي خوابيدي بعد عمو مهران يه اسباب بازي از پارك برايت خريد
شبيه يك دست كه چراغش خاموش و روشن ميشه
دست شوهر خاله جون درد نكنه انشالله تلافي كنيم براي ني ني خودشون
انشالله همیشه به شادی و خوبی کنار همدیگر باشیم
نوشته شده در شنبه بیست و یکم آبان 1390ساعت 10:59 بعد از ظهر توسط مامان آرمیتا|
آرشيو نظرات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی