اتفاقات خوب و بد
سلام دختر گلم ببخشید تو این چند مدت نتونستم برات چیزی بنویسم
یه اتفاق بد در روز ۲۱ آذر دایی بابایی به رحمت خدا رفت خیلی ناراحت کننده بود با اینکه سن زیادی نداشت
بر اثر بیماری فوت کرد بزرگ خاندان بود در سن ۵۸ سالگی خدایش بیامرزدش.
این چند روز همش خونه دایی بابا بودیم بعضی مواقع هم پیش خاله بودی
این چند روز همش گریه میکردی و نق میزدی و دلیل این همه نق زدن چیزی نبود جز یه اتفاق خوب
سومین مرواریدت از صدف بیرون زد در روز ۲۳ آذر ماه نمیدونی چقدر خوشحال شدیم
خیلی کم حوصله شده بودی دوباره سرما خوردی که خدا را شکر الان بهتر شدی
روز جمعه عصری همگی از خونه دایی بابا آمدیم خانه بعد ار چند روز خیلی خسته شدیم
انشالله دختر گلم همیشه برای شادیها دور هم جمع بشیم
عزیز دلم جمعع شب با بابایی رفتیم نمایشگاه کتاب یه عالمه برات کتاب خریدم ۲۵ تا کتاب
که بعدا اسم کتابها را برات مینویسم و عکسها شون
ببخش نفس من این مطالب دیر نوشتم چون مامانی هم تو این چند روز مریض بوده نتونستم زودتر برات بنویسم
خیلی دوستت داریم و همیشه آروزی سلامتی و تندرستی را برایت داریم