آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

روزی که به دنیا آمدی

1391/11/24 20:00
نویسنده : مامان آرمیتا
229 بازدید
اشتراک گذاری
 

دنیای زیبا

تولدت مبارک تک بهار زندگیم

دخترم ،آرميتا عزيزم تو يک هفته زودتر از زماني که تعيين شده بود پا به اين دنيا گذاشت
تا اينکه بالاخره ساعت 7 صبح روز يکشنبه 1 اسفند ماه در بيمارستان اميرالمومنين به دنيا آمدي 
در هنگام تولدت به هوش بودم و اولين نفري بودم که صدا ي زيبايت را شنيدم
بعد خاله ماماني آرميتا را نشانم دادنميدوني چه حس زيبايي بود حس مادر شدن
بعد خاله شما را برد نشان بابايي و مامانجوني داد بابايي مثل من احساس خوشحالي ميکرد و حس پدر شدن
تو خيلي ناز و سفيد و خوشگل بودي تو معجزه خدا هستي
احساس کردم خدا يه هديه زيبا براي ما فرستاده چون اون شب تولد حضرت محمد و شب باروني بود شب نعمت و رحمت الهي
با اومدن تو به اين دنيا خانواده امان 3 نفره شد و گرمي و مهر خاصي وارد خانه امان شد
وزنت 2950و قدت 48 و دور سرت 34 بود
در همين ساعت و همين لحظه با تمام عشقم مي بوسمت و دوستت داريم عشق زندگيم
روز شنبه رفتيم آتليه از گلم عکس گرفتند کمي اذيت کردي چون دوست بابا بود پنجشنبه قراره بهمون تحويل بده
اين چند روز مامان حالش اصلا خوب نبود اين چند روز خونه مامانجون بوديم بعد از 3 روز آمديم خانه
امروز صبح رفتيم واکسن يک سالگيت زديم وزنت 7790 و قدت 76 و دور سرت 44

امروز هم رفتیم برات سفارش یه کیک زیبا دادیم
اين چند روز هم اينترنت قطع بود نتونستم بيام برات مطلبي بزارم الان هم خیلی از عکسها آپلود نشد

چند تا عکس از بچگی گلی میزارم انشالله روز جمعه با عکسهای تولد میایم

عکسها در ادامه مطلب:


:ادامه مطلب:
نوشته شده در چهارشنبه سوم اسفند 1390ساعت 3:10 قبل از ظهر توسط مامان آرمیتا| آرشيو نظرات

زی که به دنیا آمدی

ziba 

 چند دقیقه بعد از تولد

نفسم

ziba

چند ساعت بعد از تولد

ziba 

۴۲ روز بعد از تولد

ziba

 

نوشته شده در چهارشنبه سوم اسفند 1390ساعت 3:10 قبل از ظهر توسط مامان آرمیتا| آرشيو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)