شب قدر _ آرمیتا

سلام عروسک خوشگل من

آرمیتا ی گلم امشب شب قدر شب آرزوها با اون دل کوچکت برای ما دعا کن

دوستان گلم نماز و روزه هایتان مورد قبول حق برای ما هم دعا کنید

بعد از ۲۵ روز بالاخره آمدیم خانه خودمان از دوستان گلم هم معذرت خواهی میکنم نتونستم

این چند وقت بهشون سر بزنم قول میدم از این به بعد بیشتر سر بزنم

تفس مامانی با اینکه ۲۰ روز از ماه رمضان گذشته هنوز تا صبح بیدار میمونه ساعت ۶ صبح میخوابه

نمیدونم دیگه چیکار کنم همه چراغها خاموش بدون هیچ سر و صدایی کمی که میخوابه بیدار میشه

خیلی نگرانت هستم چون تا عصری ساعت ۶ بعد از ظهر میخوابی فقط شیر میخوری خیلی بیدارت میکنم

 اینقدر گیج هستی که هیچی متوجه نمیشی فکر میکنم تو این چند روز ضعیفتر شدی و شیطونتر

غذا خوردنت اینقدر کم هست که نگو دیروز اصلا غذا نخوردی تا صبح که بیدار بودی کمی ذرت خوردی

در ماه مبارک رمضان روز پنجم خونه دایی احمد مامانی            روز ششم خونه دایی غلام مامانی

روز دوازدهم خونه مادربزرگ بابایی                                        روز هیجدهم خونه خاله مامانی

روز بیستم خونه خاله مامانی  افطار دعوت بودیم

 چند روزی هست به مامانی میگی می می این چند روز همش گریه کردم هر چی بهت میگیم

بگو مامان نمیگی  تو را خدا زودتر به بهم بگو مامان عشق من

عکس ها در ادامه مطلب:

خونه دایی احمد

 خونه دایی غلام

 خونه خاله

 خونه مامانجون