آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

بدون عنوان

1391/11/5 19:11
نویسنده : مامان آرمیتا
189 بازدید
اشتراک گذاری
                        

 

8 ماهگيت مبارك اي تو عزيزتر از جانم
ماماني ديروز نتونستم بيام برات اين مطالب را بنويسمدخترم برگ گلم ديگه داري بزرگ ميشي خيلي چيزها را كم كم داري ياد ميگيري مثل:

بدون كمك كسي مي نشيني
سايه ات را خيلي دوست داري با ديدنش يه عالمه ذوق ميكني


وابستگيت به مامان و بابا زياد شده
كسي كه از جفتش رد ميشه گريه ميكنه كه بغلش كنه

وقتي با ليوان آب ميخوري با آب توي دهانت صدا در مياري
به موبايل موسيقي خيلي علاقه داري مخصوصا آهنگ شادمهر(حالم عوض ميشه)
هر موقع صداي آهنگي ميشنوي دست هايت راتكان ميدهي يعني داري ني ناي ناي ميكني
كتاب كه براش مي خونيم به رنگها و شكلهاي داخل كتاب علاقه و ذوق نشان ميده
در همين ساعت و همين لحظه با تمام عشقم مي بوسمت

 

                

آغاز فصل پاييز همزمان با اول مهر روز بازگشايي مدارس شروع ميشود 
وقتی تصور ميكنم در سالهاي آينده به مدرسه خواهي رفت و خواندن و نوشتن ياد ميگيري    

خيلي احساس شادماني و خوشحالي ميكنيم (به اميد آن روز)

 

           

نوشته شده در شنبه دوم مهر 1390ساعت 8:11 بعد از ظهر توسط مامان آرمیتا| آرشيو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان پریسا
5 بهمن 91 19:16
سلام ببخشید شما کدوم ارمیتا جون هستید؟