آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

12 ماهگی

1391/11/24 19:49
نویسنده : مامان آرمیتا
186 بازدید
اشتراک گذاری
 
 

 

                        

سلام عسلم عشقم نفسم

مبارک مبارک یازده ماهگیت شیرین گندمکم دیروز تمام شد وارد ۱۲ ماهگی شد

انشالله هزار ساله بشی و شمارش معکوس برای رسیدن اولین جشن تولد گلی

۱۲ ماه گذشت با همه خوبیها و سختیهایش که تک تک روزهایش برایم خاطره شده

خدا یا شکرت یه دختر ناز عسلی به ما دادی خدا یا سالم و سلامت شکرت

چند تاکار از خانم طلا براتون بگم یه عالمه باهاش ذوق میزنیم:

به مدت خیلی کم سر پا می ایستد

وقتی بهش سلام میکنیم دست میده

نازی میکنه و دستش را به سرمان میزنه و نانی میگه به زبون خودش

همه جای خونه را میشناسه مثلا وقتی میگم الله اکبر جایی که نماز میخونیم با دستش اشاره میکنه

یا رنگین کمان که عشقش شده تلویزیون نشان میده و یا ماهی آکواریوم نشان میده و ...

بوس میکنه امابیصدا قربون اون بوس کردنت بشم که عاشقتم

وقتی چیزی نمیخواد با سر و دستش را تکان میده و نه نه میگه فداش

با کسی که میخواد بازی کنه دید دید میکنه خودش هم میگه دید و خم میشه

 با دست میگه بیا که چند معنی داره بیا پیشم   چیزی که بخواهد   منو ببر

هر چیزی که بخواهی با انگشت بهش اشاره میکنی تا بهت بدیم

دست به هرچيزي كه ميزني خودت ميگي اوف اوف ميگي اما بهش دست ميزني

دو دو هم ميگي چون برات دو دو مشك دو انجام ميدم

فدای این دخملم بشم هر چیزی که ازش بگم کم گفتم دوستت داریم

 چند تا ازکارهای نه چندان خوب عسلی:

آرمیتا گلی هنوز اهل غذا خوردن نیست و خیلی کم خوابه خیلی تنوع در غذا میدم باز هم نمیخوری

حتی دکتر شربت اشتهاآور برات نوشته ولی فایده ای نداره فقط شیر مادر غذای اصلی خانم گلی

از مامانهای مهربون خواهشی که دارم راهنماییم کنیدچه جوری دخملی را غذا خور کنم.

دکتر میگه ۵/۱ وزن کم داره به نظر شما مامانها دکتر تغذیه ببرمش یا نه کمکم کنید.

تو همه زندگی منی ، تو همه وجود مني ، تمام هستي مني و دنياي من دوستت داريم نفس

نوشته شده در یکشنبه دوم بهمن 1390ساعت 5:19 بعد از ظهر توسط مامان آرمیتا| آرشيو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)