آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

بدون عنوان

1391/11/24 20:27
نویسنده : مامان آرمیتا
234 بازدید
اشتراک گذاری
 

 

 

زیبا

سلام فرشته روی زمینم

 

نوبتی باشه نوبت مامانیه ۹ اردیبهشت تولد مامانی بود تولدم مبارک

برای دومین سال در کنارم بودی بهترین هدیه مامان در روز تولدم تو هستی

مامان عاشق روزهای تولدش هست هر سال یه تولد کوچولو میگیریم حتی قبل از ازدواجم

بهترین هدیه من در روز تولدم خانمی دستش را به زمین میزاره خودش راه میره نمیدونی چه ذوقی کردم

بابایی مثل همیشه مامانی سوپرایز کرد وقتی از سر کار آمد دسته گل با کیک گرفته بود

البته بابایی هر سال این کارها را میکنه چون مامانی  روزهای تولد بابایی  کیک درست میکنه

قرار بود برای شام بریم رستوران امپراطور متاسفانه ماشین خراب شد بابایی رفت تعمیر گاه

ساعت ۱۰ بود که آمد برای شام رفتیم بیرون همان جایی که مامان پریسا گفت فست فود ایران ۱۴

ما پیتزا و ساندویچ مخصوص ایران ۱۴ را خوردیم خیلی خوشمزه بود برای خانمی سیب زمینی گرفتیم

جای همگی خالی  .

ziba

یه اتفاق خوبی که افتاد دوستم را بعد از ۱۴ سال دیدم ۳ سال دوران راهنمایی با هم بودیم

 اسم دوستم اسما جامعی  خیلی تپلی شده بود با هم حرف زدیم خیلی خوشحال شدم از دیدنش

 ziba

ساعت ۱۱ بود آمدیم خانه کیک بردیم خونه بابا جون اینا با هم خوردیم همسر عزیزم و بابا جون و عمه

کادو بهم پول دادند مامانجون مامانی ظرف بلور داد دست همگی درد نکنه

 ziba

همسر عزیزم انشالله تا صد سال سایه ات بالا سرمان باشد و همیشه روزهای شاد و  زیبایی در

 کنار دختر گلمان داشته باشیم همسر عزیزم عاشقتم  ممنون از این همه خوبی و مهربونی

دوستتان دارم همیشه در قلبم هستید آرش جان و آرمیتا جان  

ziba

عکسها در ادامه مطلب:

 

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در یکشنبه دهم اردیبهشت 1391ساعت 9:27 بعد از ظهر توسط مامان آرمیتا| آرشيو نظرات
 

           









 

کیک و گلی که بابایی آرش گرفته

 

عزیز دلم در حال شیطنت با فشفشه

 فست فود ایران ۱۴ دخملی محو تماشا

خانمی در حال سیب زمینی خوردن قربونت برم نوش جانت

 

نوشته شده در یکشنبه دهم اردیبهشت 1391ساعت 9:27 بعد از ظهر توسط مامان آرمیتا| آرشيو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)