آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

20 ماهگی

1391/12/22 18:20
نویسنده : مامان آرمیتا
306 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

سلام به فرشته مهربونی

عسل مامان ۲۰ ماهگیت مبارک امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگیت  ۲۰ باشی

تمام خوبیها را برایت آرزو می کنم نه خوشی ها را


خوشی ها آن است که تو دوست داری


و خوبی آن است که خدا برای تو دوست دارد

عزیز دلم داری بزرگ میشی کلمات بیشتری یاد میگیری تو این ماه خیلی پیشرفت کردی

هر چیزی که میگم بلافاصله تکرار میکنی نمیدونی چقدر ذوق میزنم یه عالمه بوست میکنم

هر چیزی که یادت میدهم خیلی زود یاد میگیری تمام بن بن بن را یاد گرفتی نفسم

گاهی که نشستم میایی خودت را توی بغل مامانی میندازی بوسم میکنی و دستت را دور گردنم

میزاری فشارم میدهی اونوقت مامانی اینقدر فشارت میدم تو بغلم میخندی قربون دخمل با محبتم

وقتی میخوای بلند شی میگی علی قربونت برم الهی

وقتی میخوای بیای پایین میگی زمین اول میگفتی پا قربونت برم

عشق زندگیم کلماتی که میگه خیلی زیاده بعضی هاشو مینویسم

پروانه- کانگورو - فیل -شیر - اردک- مرغ -خروس (اروس) - بلبل- طوطی - خرگوش (ارگوش) میمون-فیل

هویچ - خیار (ایار) - ذزت - هلو - پرتغال - سیب - انار - توت - خرما - سبزی...

شلوار- کت- دامن - شورت- لباس - دمپایی-  ساعت- کلاه-  ابرو - گوش - دختر- بالش - پتو -دستکش

کره - پنیر - ماکارونی (امانی) - سیب زمینی (ایب زمینی)

پارمین - مارینا - آرش - اکرم - زینب - هدی - مهدی - امیر علی - جواد - ریحانه - لیلا - امید - امین

دوکلمه ای: خاله زهرا - خاله اکرم - عمو رضا -  بدو بدو - آب هویچ - آب پرتغال -

خیلی از کلمات دیگه هم میگی نمیتونم همش بنویسم عزیز دلم

از اینکه وارد زندگیمان شدی ازت ممنونم نمیدونی چقدر دوستت داریم شیرین زبونم


 

امروز تولد مامانجون هست مادر شوهر عزیزم تولدت مبارک

بهترین ارزوها را برایتان در تمام مراحل زندگیتان میکنم

هر روز برایت رویایی باشد در دست
نه دوردست
عشقی باشد در دل
نه در سر
و دلیلی باشد برای زندگی
نه روز مره گی
تولدت مبارک

 

 

 

 

 

عکسها در ادامه مطلب : 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه یکم آبان 1391 ] [ 3:18 بعد از ظهر ] [ مامان آرمیتا ] [ 12 نظر ]

بازار امام رضا 

از شهر اسباب بازی برات برج مکعب گرفتم 

خیلی دوستش داری قربونت برم تمام چیزهایش را یاد گرفتی به غیر از رنگها

روز شنبه  باران زد  خیلی کم اومدیم تو حیاط بابایی ازت عکس گرفت اولین باران پاییزی

 

دلیل اینکه به دوستام دیر به دیر سر میزنم اینه دنبال کارهای خانه هستیم که داریم میسازیم

هر روز میریم بیرون دنبال سرامیک سرویس بهداشتی و آشپزخانه

هر جا میرم میری پیششان تا ازت عکس بگیرم 

 

 

[ دوشنبه یکم آبان 1391 ] [ 3:18 بعد از ظهر ] [ مامان آرمیتا ] [ 12 نظر ]
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)