سفر یه روزه به دزفول
سلام به دختر یکی یه دونه ام و عشق مامان روز 15 شهریور ساعت 8 صبح با پسر عمو های بابایی و چند تا از دوستانمان رفتیم دزفول هوای اهواز یه شرجی خیلی وحشتناکی بود اما اونجا که رسیدیم خبری از گرما نبود اولش که رسیدیم لباسهایت عوض کردم به خاطر ۀفتاب آستین بلند کردم تنت بعد ضد آفتاب برات زدم و کلاه گذاشتم سرت رفتیم تو آب ، آبش سرد بود عاشق آب سردی اولش بازی کردی بعد یهو افتادی تو آب همه لباسهایت خیس شد اما چیزی نگفتی چون دوست داشتی بعد بچه ها آب ریختن رو سر مامانی و بابایی برای شوخی شما گریه کردی دیگه تو آب نیومدی همش میگف...
نویسنده :
مامان آرمیتا
12:35