سفر سه روزه به ماهشهر
سلام به عشق زندگیم سلام به دوستان گلم و نی نی های ناز نازی بعد از یک هفته اومدم پای نت دلم برای همه تنگ شده بود عزیز دلم پنجشنبه ۱۲ اردبیهشت با مامانجون رفتیم ماهشهر با قطار برای سومین بار بود سوار شدی چون عمو مهران تاندول پاش پاره شده بود رفتیم ماهشهر پیش خاله اکرم سوار قطار که شدیم از پشت پنجره بابایی نگاه میکردی باهاش خداحافظی میکردی به خاطر مشغله کار که داشت نتونست بیاد قرار بود شب بیاد قطار حرکت کرد برای خودت روی صندلی نشسته بودی چون از خواب بیدار شده بودی حوصله نداشتی هیچی هم نخوردی چند دقیقه بعد از حرکت یه باران شدیدی آمد آرمیتا محو تماشای باران شد بعد حوصله اش سر رفت بهانه ...
نویسنده :
مامان آرمیتا
13:10