آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات آرمیتا دختر گلم

رفتن به ماهشهر _ 14 ماهگی _ دکتر

سلام به عشق شیرینم روز پنجشنبه ظهر بابايي از سر کار آمد ما را سوپرايز کرد گفت بريم ماهشهر ما هم از خدا خواسته زودي آماده شديم رفتيم دنبال مامانجون ساعت 2:30 بود که حرکت کرديم شما تو راه خواب بودي ساعت 3:40 ماهشهر بوديم قربونت برم تا رسيديم اول برات کارتهايت را آوردم باهاشون بازي کرد وقتي حوصله ات سر رفت شروع کردي به شيطنت دست به تلويزيون يا تو آشپزخانه در کابينت ها  باز ميکردي ماشالله دستت به آب سردکن يخچال ميرسيد ليوان برميداشتي تو اتاق ها و ... براي شام خاله سالاد الويه درست کرد با هم رفتيم درياچه نمک خيلي هوا خوب بود شام خورديم چون دوست داري راه بري با خاله رفتيم سوار سرسره شدي بعد کنار دريا...
24 بهمن 1391

گوِشواره _ پارک رفتن _ یه اتفاق

                                                      عروسک قشنگم سلام   پنجشنبه هفته پيش رفتيم برات يه جفت گوشواره ديگه خريديم گوشواره هاي که براي تولد بهت داده بوديم براي گوشت خيلي سنگين بود اذيت بودي با بابايي رفتيم گوشواره برات خريديم مبارکت باشه گلم ، نفسم بعد رفتیم بازار برات چند دست لباس خریدم شب هم با باباجون اینا رفتیم بستنی نعمت بستنی خوردیم   اين چند شب هم ه...
24 بهمن 1391

ششمین مروارید

                                        سلام تنها بهونه زندگیم ۲۲ فروردین ششمین مرواریدخانمی از لثه بیرون زد هوررررررررررررررررررا مبارکت باشه فندقی من دیروز عصری وقتی داشتیم بازی میکردیم دیدم یه عالمه ذوق کردم مامانجون هم پیشمان بود سمت چپ فک پایین حالا ۴ تا شده و فک بالا ۲ تا قربونت برم الهیییییییییییییییییی با دندونات الهی برات بمیرم شب که خواب بودی اینقدر تو خواب جیغ و گریه میکردی که دلم برات کباب شد...
24 بهمن 1391

خبرهای نوروزی _ پنجمین مروارید

    سلام به گل قشنگم سلام به همه دوستان گلم اميدوارم اين چند روز تعطيلات به همه خوش گذشته باشه عزيز دلم ميخوام از روز دوم فروردين که شروع شد با تب کردن گلي خانم شروع شد تا ششم فروردين فقط تب ميکردي همش تو اين چند روز بيقراري و گريه ميکردي وقتي قطره استامينوفن ميخوردي کمي بهتر ميشدي ما هم عيد ديدني ميرفتيم زود ميرفتيم خانه اما روز هفتم که تب قطع شد روي بدنت يه عالمه دونه قرمز زد خيلي ترسيده بودم فکر ميکردم شايد آبله مرغان يا سرخچه گرفته باشي خيلي گريه کردم و از خدا خواستم برات قبل از اينکه بريم دکتر اين بيماريها نباشه بلافاصله تا ديدم به بابايي زنگ زدم امد رفتيم دکتر و گفت ويروس وارد بدنت شده ت...
24 بهمن 1391

عید نوروز - 13 ماهگي

    سلام به شكوفه بهاريم  امروزبايد به شما دو تا تبريك بگم اول اينكه عيدت مبارك و دوم ۱۳ ماهگيت گلم مباركت باشه دختر قشنگم سالي كه گذشت بهترين لحظات عمرم را با تو بودن را حس كردم سال ۹۱ دومين  سالي هست كه كنارمان هستي و بهترين عيدي دنيا را خدا به ما داد هزاران بار شكر خدا را ميكنم سال جديد به همسر عزيزم و خانواده و تمام دوستان و بلاگيم  تبريك ميگم با بهترين آرزوها برايشان   عسلم ۱۳ ماهگيت مبارك امروز يك سال يك ماه يك روزت بود نفسم خانمي چيزهاي جديدي ياد گرفته كه براتون ميگم: فدات بشم اينقدر قشنگ ميگي يك  ـ  دو  ـ  سه قربونت برم وقتي بهت ميگم چشمات ، بيني ، دندان...
24 بهمن 1391

آخرین مسافرت امسال به ماهشهر

      گل بهارم سلام 2 روز بیشتر تا عید نمانده  سال90 با همه خوبیها و سختیهایش  داره تموم میشه  سال ۹۱ داره میاد سال ۹۰ سال خوبی برایم بود چون بهترین ها را خدا به من هدیه داد فرشته ای مثل تو اخرین مسافرت سال ۹۰ به ماهشهر با خانم کوچولو: 24 اسفند رفتیم ماهشهر برای اینکه عیدی خاله را ببریم با مامانجون رفتیم ساعت ۵:۳۰  بود که حرکت کردیم عزیز دلم تو ماشین همش خواب بودی تا رسیدیم ماهشهرساعت 7 بود که رسیدیم برای اولین بار بود که خونه خاله رفتیم چون برای جهاز برون شما مریض بودید ما نرفتیم تا رسیدیم بابایی و عمو نشستند X BAX بازی کردند برای شام عمو مهران برایمان لازانیا درست کرد خیل...
24 بهمن 1391

بیماری

  سلام تنها بهانه زندگيم ببخش اين پست را با تاخير نوشتم چون ميخواستم بعد از تولدت بنويسم روز ? اسفند ماه رفتيم دکتر به خاطر اينکه داخل دهانت قارچ زده بود وقتي معاينه کرد و قد و وزنت را گرفت دکتر گفت شما داريد دچار سوء تغذيه ميشويد و سيستم ايمني پاييني داري که مرتب قارچ ميزني و در آخر گفت بايد از مچ دست هايت عکس گرفت تا ببينيم سن استخوانهايت با سن خودت يکي هست اينقدر ناراحت شدم تا رسيديم خانه يه عالمه گريه کردم بابايي هم خيلي ناراحت بود همش دلداريم ميداد و ميگفت براش دعا کن تا زودتر خوب بشه تنها آرزوي من هميشه سالم و تندرست بودن گلم بوده روز ?? اسفند ماه با مامانجون رفتيم راديولوژي شما شروع کردي با بچه ها ديد ديد ...
24 بهمن 1391

بدون عنوان

تولد دو عشقم              سلام گل باغ بهشتم تولدت مبارک دختر مهربون   عشق زندگيم تولدت مبارک اميدوارم ساليان سال کنارت باشيم و عاشقانه زندگي کنيم باباي مهربون همسرم ، جونم ، عشقم ، آرش گلم با بهترین آرزوها تولدت مبارک این شعر را تقدیم به دو عشق زندگیم میکنم: بازم شادي و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک ميگن کهنه نمي شه تولدت مبارک تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا يه کيک خيلي خوش طعم ،با چند تا شمع روشن          &nbs...
24 بهمن 1391

روزی که به دنیا آمدی

  تولدت مبارک تک بهار زندگیم دخترم ،آرميتا عزيزم تو يک هفته زودتر از زماني که تعيين شده بود پا به اين دنيا گذاشت تا اينکه بالاخره ساعت 7 صبح روز يکشنبه 1 اسفند ماه در بيمارستان اميرالمومنين به دنيا آمدي  در هنگام تولدت به هوش بودم و اولين نفري بودم که صدا ي زيبايت را شنيدم بعد خاله ماماني آرميتا را نشانم دادنميدوني چه حس زيبايي بود حس مادر شدن بعد خاله شما را برد نشان بابايي و مامانجوني داد بابايي مثل من احساس خوشحالي ميکرد و حس پدر شدن تو خيلي ناز و سفيد و خوشگل بودي تو معجزه خدا هستي احساس کردم خدا يه هديه زيبا براي ما فرستاده چون اون شب تولد حضرت محمد و شب باروني بود شب نعمت و رحمت الهي با اومدن تو به اين دنيا خانواده...
24 بهمن 1391